فوتبال چگونه شهرهای ما را تغییر داد؟
چه پیوندی میان شهر و فوتبال وجود دارد؟
پرسشی ساده که جوابی سادهتر دارد. سایمون کوپر در کتاب «فوتبال علیه دشمن» این پرسش را به صورت کلیتری جواب میدهد:
وقتی یک بازی برای میلیاردها نفر اهمیت پیدا میکند، دیگر نباید فقط یک بازی تلقی شود. فوتبال هیچوقت فقط فوتبال نیست. این ورزش جنگ بهوجود میآورد، انقلاب میکند و مورد توجه مافیاها و دیکتاتورهاست
پس فوتبال به همهچیز ربط دارد؛ حتی به شهر، به خیابان، سیستمهای شهرسازی و البته شهروندان عادی.
از هیتلر و سانتیاگو برنابئو تا پل گیشا
فرقی نمیکند اسم چند استادیوم معروف در شهرهای جهان را بلد باشید. اکثر استادیومهای بزرگ و معروف دنیا، در زمان تسلط دیکتاتورها بر قدرت ساخته شدهاند. اصولاً بنا کردن استادیومهای غولآسا، سنت دیرپای دیکتاتورهاست؛ موسولینی در ۱۹۳۴، استادیوم المپیک را بنا نهاد، هیتلر در ۱۹۳۶ استادیوم المپیک برلین، ژنرال فرانکو در ۱۹۴۷ استادیوم سانتیاگو برنابئو و ژنرال سالازار در ۱۹۵۴ استادیوم دولاز لیسبون را بنا نهادند. قدرت و توتالیته، بنای مهیب میخواهد. و چه بنایی در شهر بزرگتر و غولآساتر از استادیومهای چند صدهزار نفری؟
«ورزشگاه امجدیه» یا «شهید شیرودی» کنونی، ورزشگاه نوستالژیک تهرانیها نیز جزو همین استادیومهای ساختهی دیکتاتورهاست. استادیومی که به دستور مستقیم رضاشاه پهلوی، در سال ۱۳۰۶ و با طرح اولیهای از نیکولای مارکف، معمار بناهای دولتی و حکومتی پهلوی اول که ساختمون سینگر در خیابون سعدی تهران هم از آثار اوست، ساخته شد؛ استادیومی که علاوه بر آوردگاهی خاطرهانگیز برای فوتبالیها، تا دورهای محل برگزاری میتینگهای سیاسی تهران هم محسوب میشد، از بازدید ملکه الیزابت دوم در سال ۱۳۳۹ و برگزاری جشنهای پرهزینهی تاجگذاری پهلوی دوم تا گردهماییهای دوران انقلاب ۱۳۵۷. اولین نداهای مخالفت با حکومت پهلوی نیز از همین ورزشگاه شنیده شد.

در گزارش محرمانهی ساواک از حوادث دربی ناتمام سال ۱۳۴۹ در امجدیه میتوان این مسئله را دریافت: «جمعیت پس از ناتمام ماندن مسابقه، موقعی که از تخت جمشید گذشت […] در دروازه دولت پلیس به آنها حمله کرد. طرفداران پرسپولیس فریاد میزدند مرگ بر این دولت قانونشکن و عدهای هم در حال فرار شعار میدادند مرگ بر این دیکتاتور.»
امجدیه پس از هر بازی همچون ترمینالی عمل میکرد که شهروندان را به جهات مختلف شهر هدایت میکرد. در ادامهی همان گزارش میخوانیم: «طرفداران پرسپولیس به خیابان لالهزار داخل شدند و تا میدان سپه بر ضد تیم تاج و تیمسار خسروانی شعار میدادند.»
شاید به همین دلیل بود که حکومت پهلوی با طرح پلیسیکردن فضا، با طرح تاسیس ورزشگاهی بیرون از شهر موافقت کرد.
ساخته شدن ورزشگاه آزادی
با تعریف ژئوپولتیکهای قلمروگرایی شهری در تهران، ورزشگاهی صدهزار نفری در فضایی خارج از محدودهی آن زمانِ شهر تاسیس شد؛ یعنی «ورزشگاه آریامهر» یا «آزادی» فعلی. در این ورزشگاه که در آستانهی بازیهای آسیایی سال ۱۹۷۴ تهران شروع به فعالیت کرد، دیگر امکان بههم پیوستنِ سریع هواداران پس از بازی فراهم نبود؛ دستکم نه به راحتی.
ورزشگاههای کوچک و محلی همچون امجدیه با اینکه همواره احساس تعلق را به شهروندان هدیه میکرد دیگر در ساختار شهرسازی نوین جایی نداشت. برگزاری بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ ساختاری شهری تهران را به کلی تغییر داد؛ پلهای سهگانهی حافظ، کریمخان زند، گیشا، آزمایش و پل چوبی، هفت پلی بودند که برای ورود تیمها و کاروان بازیهای آسیایی به تهران و کنترل ترافیک در زمان برگزاری بازیها در کمترین زمان ممکن ساخته شدند. این پلها به علت موقت بودن سازههای آنها، هیچکدام طراحی لرزهای نداشتند و در نهایت یکی از آنها، یعنی پل خاطرهانگیز گیشا به همین دلیل در سال ۱۳۹۸ برای همیشه برچیده شد.
ماجرای تحریم جام جهانی ۱۹۷۸
چند سال بعد از بازیهای آسیایی، چنین تغییراتی در ساختار شهر برای فوتبال، در آن سوی دنیا یعنی امریکای جنوبی نیز با شدتی بیشتر رخ داد. در نخستین روز ماه ژوئن سال ۱۹۷۸، ژنرال ویدلا، یکی از دیکتاتورهای آمریکای جنوبی در قرن بیستم، جنجالیترین جام جهانی تاریخ، یعنی ۱۹۷۸ آرژانتین را افتتاح کرد. جامی که پیش از شروع آن، چهرهی شهر بوینس آیرس، پایتخت آرژانتین برای همیشه تغییری دردناک کرد. سایمون کوپر این تغییرات را چنین توصیف میکند:
ژنرالهای آرژانتینی، شرکتی نیویورکی را برای انجام کارهای روابط عمومی انتخاب کردند و به کشورشان رنگ و لعاب دادند.
چهطور باید آرژنتین را ثروتمند جلوه دهند؟ باید زاغهها را از بین میبردند. بولدوزرها را به مناطق زاغهنشین فرستادند و ساکنانش را به استانهایی که شانس میزبانی جامجهانی را نداشتند یا به صحرای کاتامارکا راندند. در جادهی اصلی روزاریو، ژنرالها دیواری ساختند و رویش را به شکل نمای منازل زیبا نقاشی کردند تا زاغهها را از دید خارجیهای رهگذر پنهان کنند. طول عمر این دیوار بدبختی بسیار کوتاه بود. چون شبها، زاغهنشینان، تکههای سیمانی را این دیوارها را برای خودشان میدزدیدند.
ژنرال ویدلا، مستبدانه دستور زیباسازی شهری را داده بود که فقر در سرتاسر آن ریشه دوانده بود. فوتبال قرار بود مشروعیتی به حکومت دیکتاتور بدهد.
«پرز اسکوییول»، معمار آرژانتینی و مجسمهساز و برندهی جایزهی صلح نوبل سال ۱۹۸۰ میگفت:
نیروهای ارتش عملیات ال باریدو قبل از جامجهانی پاکسازی را انجام دادند؛ آنها به منازل یورش میبردند و در طی این یورشها، روزانه حداقل ۲۰۰ نفر ناپدید میشد. آنها نمیخواستند مظنونان سیاسی در آن اطراف باشند و خبرنگاران خارجی را ملاقات کنند.
در آستانهی جام جهانی خیلی از زندانیان به قتل رساندند تا کسی متوجه این جنایتها نشود. تعدادی از اردوگاههای مخفیانهشان را هم به مناطق دوردست بردند تا خبرنگاران اثری از آنها پیدا نکنند یا اینکه آنها را روی قایقها جابهجا میکردند.
در جریان سازماندهی بایکوت سراسری جام جهانی آرژانتین، طراح گرافیک فرانسوی، پوستری را طراحی کرد که روی آن نوشته شده بود:«نمیتوان بین دو کمپ شکنجه و کشتار شهروندان، فوتبال بازی کرد».
آن جامجهانی برگزار شد، تمامی بازیهای فوتبال جام سرشار از هیجان و شور بودند. توپها بین تیمها میچرخید، ساقهای بازیکنان خسته میشدند، کفشهای ورزشی چمنهای استادیوم را له میکرد و تور دروازهها از شدت ضربهی شوتها پاره میشد. اما چه کسی فهمید زاغهشنینان بوینسایرس چگونه شهرشان را از دست دادند؟ چه کسی فهمید شهر به نفع فوتبال مصادره شد؟ چه کسی فهمید اعیانسازی آمرانهی شهر، چگونه شهروندان را به حاشیهی شهر راند؟

خاورمیانه: فوتبال یا عملیات انتحاری؟
اعتراضات پارک گزی استانبول
فوتبال در خاورمیانه، بهعلت کمبود و یا ممنوعیت دیگر تفریحات روزمره، همواره نقشی بیبدیل در زندگی عادی شهروندان دارد. شاید بیجا نبوده که «اسامه بنلادن»، به عنوان تروریستی برآمده از خاورمیانه، طرفدار دو آتشهی آرسنال بوده! نقش بیبدیل فوتبال، گاهی مسئولیتهای سیاسی و یا اجتماعی برشانهی طرفداران فوتبال میگذارد. اما برای درک رابطهی شهر، فوتبال و هواداران شاید بتوان مسئلهی اعتراضات «گزیپارک» استانبول را مطرح کرد.
در روز ۲۸ مه ۲۰۱۳ درگیریهایی بین پلیس ترکیه و معترضانی که در اعتراض به تخریب پارک گزی میدان تقسیم (Taksim Gezi Parki) در شهر استانبول متحصن شده بودند، صورت گرفت. این اعتراضات بر علیه یک پروژهی شهرداری بود که براساس آن قرار بود قسمتی از درختان این پارک واقع در میدان تقسیم قطع گردد و جایگزین آن یک مجتمع فرهنگی احداث شود. نیروهای امنیتی ترکیه با شلیک گاز اشکآور به سمت تظاهرکنندگان و خودروهای آبپاش، صدها تن را زخمی و بیشتر از ۵۰ نفر را بازداشت کردند. تظاهرات پس از آن روز به شهرهای دیگر هم کشیده شد.
اما نقطهی اتصال این اعتراضات شهری با فوتبال، هواداران تیم «بشیکتاش» استانبول بودند؛ هوادارانی که پیشقراول، پیشبرنده و گردانندهی این اعتراضات کلان برعلیه شهرداری استانبول و دولت اردوغان در استانبول شدند. گروه «چارشی» مهمترین گروه هواداران بشیکتاش است. این گروه که به تشویقهای احساسی و پرشور معروفاند و بهلحاظ سیاسی، تعلّقات چپگرایانه دارند، اصلیترین گروه معترضان به ماجرای گزیپارک بودند.

این گروه نه فقط در این مسئله بلکه همواره در جریانهای سیاسی و اجتماعی با شعارهای تند خود استادیوم «وودافون پارک» استانبول را به لرزه در میآورد. چارشیهای بشیکتاش در سال ۲۰۱۹، در واکنش به قتل دردناک زنی به نام امینه بولوت به دست همسرش در ترکیه و اعتراض به خشونت جاری علیه زنان ترکیهای در ابتدای بازی تیمشان در هفتهی دوم سوپرلیگ ترکیه مقابل تیم «گوزتپه» ابتدا یک دقیقه سکوت کردند و سپس شعار «بشکند دستی که روی یک زن بلند شود» را سر دادند؛ شعاری که تمام استانبول را لرزاند.
گروه هواداری چارشی در سال ۱۹۸۲ و دو سال پس از کودتای نظامی تیمسار «کنان اورن»، از اتحاد برخی از فعالین سیاسی مخالف دولت کودتا تأسیس شد. چارشی، در واقع نام بازاری است که مردم محلهی بشیکتاش، برای خرید و فروش و انجام معاملات گرد هم میآیند؛ جایی که فضایش آکنده از فریادهای فروشندگانی است که اجناس خود را تبلیغ میکنند. اما چارشی، فضایی فراتر از یک بازار است؛ در واقع مکانیست برای گردهمایی افراد گوناگونی که در مورد همه چیز گپ می زنند و نظراتشان را در مورد همه چیز آزادانه به اشتراک میگذارند.
هواداران بشیکتاش و اعضای گروه چارشی، پیش از آغاز بازی در بازار چارشی دور هم جمع میشوند و سپس به سمت ورزشگاه حرکت میکنند. در واقع جایگاه «کاپالی» در ورزشگاه بشیکتاش برای آنها، نقش همان بازار چارشی را ایفا میکند اما این بار اولویت اصلی نه خرید و فروش، بلکه نمایش عشق و علاقهی آنها به بشیکتاش است، در عین حال، این جایگاه، تریبونی برای موضع گیری آنها در قبال تمام مسائلی است که برایشان اهمیت دارد. به عنوان مثال، در سال ۲۰۰۷ بشیکتاشیها در مخالفت با ساخت بمب اتمی در ترکیه این بنر عظیم را در ورزشگاه به اهتزاز درآوردند: «ترکیهی بدون بمب اتم»:

شعار اصلی گروه چارشی نیز، موضع آنها در برابر مسائل روز را مشخص میکند: «چارشی در برابر هر چیزی».
بشیکتاشیها شاید به معنای واقعی، شهریترین طرفداران فوتبال جهان باشند. عزیمت دستهجمعی آنها از بازار چارشی به استادیوم، پیش از هرچیزی نشانهی این است که از خیابان تا استادیوم برای شهروندان است؛ شهروندانی طرفدار فوتبال که برای جلوگیری از قطع درختان گزیپارک، جلوی گلولههای اسلحه سینه سپر کردند. چنین طرفدارانی قطعا رویایی در سر دارند؛ رویای شهری بهتر با فوتبالی زیباتر. آنها همیشه بر علیه تصاحب آمرانه و زوری استانبول، تبعیض، سانسور، نژادپرستی، خشونت و هر آنچه که جلوی پرتوهای آفتاب را میگیرد، فریاد کشیدند و اینگونه شد که رویای «ناظم حکمت»، شاعر معروف ترکیهای، رویای هزاران هوادار بشیکتاش شد که روی سکوها این شعار را سر میدادند:
روزهای زیبایی خواهیم دید بچهها، روزهای آفتابی را خواهیم دید.
منابع
“فوتبال علیه دشمن“؛ سایمون کوپر، ترجمهی عادل فردوسیپور، نشر چشمه.
“روزی روزگاری فوتبال – فوتبال و جامعهشناسی“، حمیدرضا صدر، نشر چشمه.
مثل درخت، مثل جنگل؛ نگاهی به مبارزهی گروه هواداری چارشی با دیکتاتوری از سایت اهل ورزش.