اگر سوربن را به آتش بکشیم چه؟

جنبش می ۱۹۶۸ پاریس

نگاهی به اعتراضات دانشجویی ماه مهِ ۱۹۶۸ پاریس

اگر در سال پرهیاهوی ۱۹۶۸، شعار «ممنوعیت، ممنوع است» در خیابان‌ و دانشگاه‌های پاریس سر داده نمی‌شد، اکنون چه وضعیتی در دنیا حاکم می‌شد؟ اگر دانشجویان آن روزگار پاریس، سنگرهای شهری را در مقابل دانشگاه سوربن برقرار نمی‌کردند، آیا سرخوشی، انقلابی‌گری و عصیانگری در دانشگاه‌ها و شهرها زنده می‌ماند؟

سال‌ باروت و بوسه؛ سلسله اعتراضات سال ۱۹۶۸ در جهان

جنبش ماه مهِ سال ۱۹۶۸ در فرانسه از دانشگاه تازه تأسیسی به نام «نانتر» آغاز شد. ‏دانشجویان، سالن دانشگاه که به جلسات استادان اختصاص داشت را به عنوان یک رخداد نمادین، در بیست و دوم ماه مارس ۱۹۶۸ اشغال کردند و ‏آن را اقدامی انقلابی از نوع جدید خواندند. انقلاب آنان اما حاصل چند رخداد پی‌درپی در سطح جهان بود؛ نقش آمریکا در جنگ ویتنام، جنبش‌های اجتماعی دانشجویی ضد جنگ، ترور مارتین لوتر کینگ به دست یک سفید پوست، ترور رابرت کندی به عنوان تنها امید آمریکا برای انجام اصلاحات اجتماعی متعادل با گلوله‌ی یک فلسطینی‌تبار، تشکیل گروه‌های رادیکال در حمایت از حقوق زنان و سیاه‌پوستان در آمریکا و چندین تکانه‌ی دیگر در اوضاع اجتماعی و سیاسی کشورهای بلوک غرب و شرق، جهان را در آستانه‌ی انقلابی جدید قرار داد؛ انقلابی که در پاریس جوانه زد.

پیش از آن‌که دانشجویان دانشگاه نانتر، سالن دانشگاه را تسخیر کنند، دانشجویان در مادرید، دانشگاه‌ها را بستند و در پی آن بیش از هزار تن از دانشجویان به خدمت سربازی فرستاده شدند. در آلمان گلوله‌ای به سر «رودی دوچکه»، از رهبران اعتراضات دانشجویی شلیک شد. در لندن راهپیمایی هواداران صلح به جنگ خیابانی با پلیس انجامید. در دانشگاه «نیهون» ژاپن، دانشجویان کلاس‌ها را تعطیل و کارکنان دانشگاه را در دفترهای کارشان محبوس کردند. در ایتالیا هم کارگران و دانش‌آموزان با اعتصابشان از تصرف دانشگاه‌ها توسط دانشجویان پشتیبانی کردند.

رویدادهای پاریس از ماه مارس تا مه

اعتراضات دانشجویی سرانجام با بیانیه‌‌ی دانشجویان دانشگاه نانتر، جانی دوباره گرفت؛ جانی که فرانسه را دوباره زنده کرد. بیانیه‌‌ی دانشجویان، کلماتی استوار، مستحکم و ساختارشکنانه داشت. در بخشی از بیانیه آمده بود:

انقلاب برای مبارزه با نابرابری‌هاست. ‏انقلاب، برای نجات مردم بی‌پناه از انواع اسارت‌هاست. انقلاب، برای نجات فرد فردِ توده‌ها از ‏محرومیت و بینوایی است. انقلاب، مبارزه با عامل اصلی بدبختی انسان‌های امروزی یعنی ‏امپریالیسم است و این مبارزه با امپریالیسم فقط امپریالیسم آمریکا نیست! بلکه همزمان با قلدر دیگری که به نام دفاع از رنجبرانِ جهان نیرنگ جدیدی را برای تسلط ‏خود بر دنیا وضع کرده، یعنی اتحاد جماهیر شوروی نیز باید مبارزه کرد. هدف اصلی، مبارزه با ‏نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌هاست.

از بیست و دوم مارس تا ماه مه آن‌ سال، اعتراضات دانشجویی تمام کشور را فرا گرفت. دولت بیمناک و درمانده برای پایان دادن به نا‌آرامی‌ها به هر ترفندی دست می‌زد اما دانشگاه سوربن که به‌صورت خیره‌کننده‌ای، صحنه‌ی اصلی اعتراضات دانشجویان و جوانان بود، از پا نمی‌افتاد.

«گرافین»، رئیس دانشگاه سوربن اما، دست به اشتباهی مهلک زد. او برای آرام‌کردن جو دانشگاه، به نیروهای امنیتی و پلیس اجازه داد تا وارد فضای دانشگاه شوند. شتاب‌زدگی گرافین و درخواست کمک او از پلیس، نطفه‌ی سیاسی شدن را در دل جنبش کاشت و بازداشت دانشجویان معترض توسط پلیس در روزهای سوم و ششم ماه مه رنگ دیگری به جنبش بخشید.

سوربن دیگر برای به تصویر کشیدن اعتراضات دانشجویان کوچک بود و دانشجویان به خیابان‌های پاریس چشم دوختند. ‏بدین ترتیب اتحادیه‌های مختلف دانشجویی از همه‌ی دانشجویان فرانسه خواستند تا به‌قصد حمایت از ‏دانشجویان معترض به تظاهرات در سراسر کشور ادامه دهند تا آنکه شب دهم مه ۱۹۶۸ خیابان‌های پاریس به سنگر دانشجویان تبدیل شد. در «شب سنگرها» دانشجویان حاکم بلامنازع خیابان‌های پاریس بودند. 

نقش مفهوم «حق به شهر» در پیشبرد جنبش سال ۱۹۶۸

چهره‌ی روشنفکر و الهام بخش این شورش، با فراخوان برای سیاسی کردن ویژگی فضای شهرنشینی و به کنترل درآوردن تولید اجتماعی فضای شهری، «هانری لوفور» بود. کار لوفور درباره‌ی «حق به شهر»، «زندگی روزمره در جهان مدرن»، کشمکش‌های اجتماعی بر سر «تولید فضا» و احتیاج به انقلاب شهری، یک دیدگاه قطعی تازه را درباره‌ی سیاست‌ها و ایدئولوژی‌های فضای شهری و به همان اندازه درباره‌ی مدرنیته و سرمایه‌داری معرفی کرد.

مقاله‌ی پرشور هانری لوفور به نام «حق به شهر» یا «حق بر شهر» درست در بحبوحه‌ی خیزش مه ۱۹۶۸ در پاریس – و سایر شهرهای جهان – به نگارش درآمد و هنوز در پس سالیان، نکات تازه ای برای عرضه دارد. در حقیقت، هرگاه جنبشی در شهر به راه افتد که مضمون آن به نوعی بازپس گرفتن شهر باشد، دوباره می‌توان به این مقاله رجوع کرد.

لوفور اعتقاد داشت که هر ایدئولوژی‌ برای بقا یافتن، باید بتواند خود را در فضاهای اجتماعی شهری حک کند. فضاهای اجتماعی عرصه‌ی منازعه‌ی پیاپیِ افراد و گروه‌های مختلفی است و در این میان، آن گروهی برنده است که خود را در تن و کالبد فضا ماندگار کرده باشد.

لوفور می‌گوید آن گروه‌ها و طبقات اجتماعی که قابلیت ابتکار انقلابی دارند – مانند دانشجویان – می‌توانند برای مسائل شهری، راه‌ حل‌های واقعی پیدا کنند. از سوی دیگر، استراتژی شهری وابسته به حضور و کنش طبقه‌ی کارگر است. تنها این طبقه است که می‌تواند برای افرادی که از وجود تبعیض‌ها بهره می‌برند و به پا گرفتن آن‌ها کمک می‌کنند، تهدید به حساب آید؛ البته این به آن معنا نیست که طبقه‌ی کارگر، جامعه شهری را به تنهایی بنا کند ولی بدون مشارکت آن هم چنین چیزی میسر نخواهد شد. شاید به همین خاطر بود که در روز شانزدهم ماه مه ۱۹۶۸، دانشجویان از دانشگاه سوربن به طرف کارخانه‌ی «رنو» راه افتادند و در حرکتی نمادین، پرچم سرخ انقلاب را به دستان کارگران تحویل دادند. با این تحول، گویی دانشجویان به هدف اصلی خود رسیده بودند.

به عقیده‌ی «دیوید هاروی»، نظریه‌پرداز شهری، «تقاضا برای حق به شهر، منجر به اتحاد مبارزات گوناگون خواهد شد»؛ همانگونه که اعتراضات دانشجویان و کارگران سراسر جهان، همه با هم به شکل‌گیری سلسله اعتراضات جنبش ۱۹۶۸ منجر شد.

آورده‌های جنبش دانشجویی و خواسته‌های معترضان

جنبش دانشجویی آن سال، نه فقط شهر و اذهان عمومی، بلکه تمامیت فضا را تسخیر کرد. مخالفت‌های بنیادی آن‌ها با وضع موجود تنها به مخالفت با جریان‌های حاکم یا حتی کلیت نظام سیاسی خلاصه نمی‌شد. آن‌ها از ساختارهای کلان بین‌الملل و امور سیاسی گرفته‌ تا جنبه‌های زندگی روزمره انتقاد می‌کردند. دانشجویان به دنبال رهایی از روند‌های مرسوم و غالب بودند و رویای شکل جدیدی از فضا و جامعه را در سر داشتند؛ جامعه‌ای آزاد از هر شکل تبعیض، سرکوب و سلطه که در آن آزادی‌ سیاسی و مدنی به طور حداکثری محقق شود. شهروندان در پی خلق فضایی نو بودند که در آن فارغ از طبقه، نژاد و جنسیت با یکدیگر برابر باشند.

شورش دانشجویان و ناآرامی اجتماعی مرتبط با آن در مه ۱۹۶۸ پاریس، به محرکی برای بازاندیشی رادیکال درباره‌ی «شهر» و «شهرنشینی به عنوان شیوه‌ای از زندگی» منجر شد.

جنبش دانشجویی آن سال در نهایت به افسردگی و خمودگی پاریس انجامید و دانشجویان افسرده خیابان‌ها را ترک کردند. اعتصابات کارگری پس از آن هم دیگر شور و شوق انقلابی نداشت و در نهایت اعتراضات در فرانسه با اعلام دولت، برای مدتی ممنوع شد اما تاریخ همیشه به‌گونه‌ای دیگر به پیش می‌رود: ممنوعیت، ممنوع است.

سخن آخر

در ستایش دانشجویان آن سال، یادداشت‌های بسیاری نوشته شده است؛ هم در ستایش آرمان‌ آن‌ها و هم حق آنان بر شهر و حکومت خیابانی چند هفته‌ای آن‌ها در پاریس. اما «دنیس مک شین»، نماینده‌ی پارلمان انگلیس به گونه‌ای دیگر در ستایش این دانشجویان و زندگی تراژیک اما قهرمانانه‌ی آنان نوشته است:

تا پیش از مه ۱۹۶۸، همه چيز خاکستری، محافظه‌کارانه، مردانه و کهنه بود. بعد از آن همه چيز خيلی بهتر شد. من در ۱۹۶۸ بيست ساله بودم و فکر نمی‌کنم در طول ۲۰۰ سال گذشته هيچ سالی به اندازه ۱۹۶۸ برای بيست سالگی مناسب بوده باشد. آن نسل، اقتصاد را به نفع جامعه‌‌شناسی رها کرد و با اين همه، در آخر این سرمايه‌داری بود که بازی را برد، چرا که “هزار و نهصد و شصت و هشتی‌ها” کم‌‌کم وارد زندگی واقعی شدند و ترجيح دادند تاجر شوند تا سياستمدار.
۱۹۶۸ هيچ سياست اصلاحیِ ديرپايی را نيافريد. اما جوان بودن در ۱۹۶۸ به معنای زندگی در بهشت بود. ۱۹۶۸ خيال‌پردازی را تشويق کرد. ۱۹۶۸ سالی بزرگ در تاريخ است. دانشجويان به واسطه‌ی اين سال و آن حکومت خيابانی حق دارند تا ابد به خود ببالند. آن‌ها و ما می‌توانيم برای فرزندان‌مان لاف بزنيم که هيچ کدام کاری به جذابيت آنچه ما انجام داديم، نکرده‌اند!

پی‌نوشت: تیتر این پست، برگرفته است از اشعار اعتراضی که دانشجویان فرانسوی در جریان جنبش سال ۱۹۶۸ سر می‌دادند.


منابع:

وقایع‌نگاری ماه مه ۱۹۶۸ در فرانسه“، مجله‌ی اینترنتی پتریکور

پساکلان‌شهر، مطالعات منطقه‌ای شهرها و مناطق“، ادوارد سوجا، مترجم: نرگس خالصی مقدم، نشر علمی فرهنگی.

شبکه‌ پیاده

پیاده، یک رسانه‌ی شهری و برای تهرانه؛ به این معنی که از اتفاق‌های شهر، فضاها و مغازه‌ها، تاریخچه و اخبار پایتخت صحبت می‌کنه و در تلاشه پیوند بین شهر با شهروندان رو قوی‌تر کنه.

نظرتون چی بود؟

Your email address will not be published.

تازه ترین گزارش ها

کافه آندورا

آندورا برای خیلی از تهرانگردها و دانشجوهای شهر، یک اسم آشنا و یادآور خاطرات خوشه؛ حالا

خانه‌ی کا

خانه‌ی کا یک شوروم چشم نواز و خوش حس‌وحاله که میزبان کارهای طراحان و تولیدکننده‌های خلاق