این دیوار را بشکن!

درباره‌ی «هنر اعتراضی» که پایه‌های دیوار برلین را سست کرد

نوزدهم ژانویه‌ی سال ۱۹۸۹، «اریش هونکر»، رهبر آلمان شرقی در کنفرانسی خبری و در مقابل دوربین‌های شبکه‌های خبری جهانی، مغرورانه، مصمم و بدون مکث و تردید گفت:«دیوار تا ۱۰۰ سال دیگر پابرجا خواهد بود»؛ اما چند ماه بیشتر طول نکشید تا پرده‌ی آهنین فرو ریخت…

لحظه‌ی غیرمنتظره‌ی فروپاشی دیوار برلین در نهم نوامبر  ۱۹۸۹ صرفا واقعه‌ای برای شهر برلین نبود. با برپایی دیوار  از سال ۱۹۶۱، هیچ فضای مشترکی برای شرق‌نشینان و غرب‌نشینانِ برلین باقی نماند؛ حتی متروی زیرزمینی شهر نیز تقسیم شد و فضای مشترک شرق و غرب دنیا برای گفتگو و دیپلماسی در میانه‌ی سردترین جنگ جهان از بین رفت.

«اووه تیم»، نویسنده‌ی آلمانی درباره‌‌ی فضای برلین پس از فروپاشی دیوار می‌گوید: «دیوار ما را‌‌ رها کرد، اما سایه‌اش از سر برلین حذف نشد».

گویی تا ابد، سایه‌ی دیوار برلین روی این شهر سنگینی می‌کند و بناست بخش شرقی این شهر همیشه در هاله‌ای از افسردگی باقی بماند.

نابودی دیوار برلین در اذهان عمومی

مفهوم تا‌ب‌آوری در برلین پیش از هر چیزی وابسته به این دیوار بود؛ دیواری که عمر سی‌ ساله‌اش هرگونه اتحاد یا نقطه‌ی مشترک را از میان برده بود. اما دیواری که در سال  ۱۹۸۹ به‌صورت فیزیکی فرو ریخت، چندسالی بود که در اذهان عمومی و هنر و ادبیات نابود شده بود. از طرفی، موجی از اعتراض‌های مردمی که به دنبال آزادی‌های بیشتری بودند، به دومینوی سقوط نظام‌های کمونیستی در کشورهای شرق اروپا منجر شده بود و اروپایِ به دو بخش تقسیم شده، بیش از هر زمان دیگری به برداشتن دیوار نزدیک شده بود. 

چهارسال پیش از فرو ریختن دیوار برلین، «پال ولر» همراه با گروه موسیقی بریتانیاییِ «استایل کانسیل» با انتشار ترانه‌ی «دیوارها فرو می‌ریزند» ذهنیت جهان را برای دنیایی بدون دیوار آماده کرد. شعف و سرور این آهنگ همراه با موزیک ویدیوی آن که در ورشو فیلمبرداری شده بود، نمایشگر انرژی نسل جوانی بود که بی‌صبرانه منتظر دورانی بی‌مرز و البته بی‌دیوار بودند. دو سال بعد و در سال ۱۹۸۷ «رونالد ریگان»، رئیس جمهور آمریکا، در یک سخنرانی به‌یادماندنی در برلین رو به گورباچف، آخرین رهبر شوروی گفت: «آقای گورباچف! این دیوار را در هم بشکن». 

گرافیتی و دیوار برلین

این زمزمه‌های ذهنی و کلامی درباره‌ی فروریختن دیوار برلین، به‌صورتی دیگر روی خود دیوار نیز نقش بسته بود. هنرمندان معترض، دیوار برلین را به بزرگ‌ترین بوم نقاشی جهان تبدیل کرده بودند. شاید به‌خاطر دیوار برلین بود که گرافیتی را نماینده‌ی هنر اعتراضی و خلق فضای آلترناتیو در دل شهرها دانستند.

تا پیش از سقوط دیوار در سال ۱۹۸۹، گرافیتی بیشتر در سمت غربی دیوار برلین رواج داشت. شهروندان عادی، هنرمندان گمنام و به روایتی تمام ساکنان برلین غربی روی جداره‌ی غربی این دیوار شرم چیزی از خود به یادگار گذاشته بودند. گرافیتی به نمادی از کشف دوباره‌ی فضاهای سرمایه‌گذاری نشده‌ی شهری تبدیل شده بود. دیوار شرم، نمایی بود از رویاها، فریاد‌ها و حسرت‌ها:

در برلین شرقی، صاحب رستوران خیابان روبه‌رو را نشانم داد و به من گفت: «پدر و مادرها این‌جا می‌آیند و پنهانی کودکان‌شان را به سمت دیوار بالا می‌گیرند . آنها‌ که از آن‌سو این کار را می‌کنند معمولا کودک را در معرض دید پدربزرگ و مادربزرگش قرار می‌دهند؛ پیرزن و پیرمردهایی که این طرف دیوار جا مانده‌اند. در این سو اما به جز این موارد، مواقعی هم هست که پدر و مادرها کودک را بالا می‌گیرند، بی‌آن‌که کسی آن‌سوی دیوار باشد! من این صحنه را بارها از این بالا دیده‌ام، کسی آن سوی دیوار نیست…»

گاهی واقعا کسی آن‌سوی دیوار نبود، اما خود دیوار ۱۵۵ کیلومتری به مرور زمان مملو از آثار هنری اغلب کم ‌ارزشی شده بود که جنبه‌ای انسانی به دیوار بخشیده بود. نقاشی‌های ناشیانه، یا شعارنویسی‌های بدخطی که انگار مُشت محکمی بودند به پلیدی و بی‌شرمیِ دیوار آهنین. ﮔﺮافیتی در برلین، ﺑﻪ ﻣﻨﺰله‌ی راهی ﺑﺮای بیان ﻋﻘﺎﻳﺪ و دﻳﺪﮔﺎه‌های ﮔﺮوه‌ﻫﺎی سیاسیِ ﺑـﻪ ﺣﺎشیه راﻧﺪه‌ ﺷﺪه ﻳﺎ ﻣﺤﺮومی بود که از امکانات تبلیغات رسمی و پروپاگاندا محروم شده بودند.

 برلین غربی به عنوان یک نقطه‌ی سیاسی، محلی شد که بسیاری از رادیکال‌های اجتماعی و هنرمندان آنجا را خانه‌ی خود می‌دانستند. هنرمندان خیابانی از سراسر جهان به برلین رفتند تا نشان خود را بر روی آن باقی گذارند. گرافیتی‌های بر روی دیوار برلین تنها برای کسانی‌ که در سمت غرب برلین زندگی می‌کردند، قابل دیدن بود.

در آلمان شرقی، این دیوار به‌طور رسمی «دیوار حافظ ضد فاشیست» خوانده می‌شد. از آن جایی‌که حتی نزدیک شدن به دیوار خطرناک بود، بسیاری از افراد در برلین شرقی تصمیم گرفتند دیوار را در زندگی روزمره‌ی خود نادیده بگیرند. این نادیده گرفتن یا کنار آمدن با گذشته یا حتی غلبه بر گذشته فرآیندی بود که در زبان آلمانی نیز به عبارتی مرسوم تبدیل شد: Vergangenheitsbewältigung.

این، نامی بود که فرآیند سیاست‌های پی‌درپی زدودن خاطرات ناخوشایند را توضیح می‌داد؛ خاطراتی که به ویژه در قالب معماری و شهرسازی نامطلوب، سرنوشت قربانیان را یادآوری می‌کرد.

برلینی‌ها که پس از ناز‌ی‌ها در دو بخش جدا از هم، جراحت‌های نقش بسته در شهر را بازسازی می‌کردند، با سقوط دیوار و یکی‌کردن دو شهر، موج سوم بازسازی را شروع کرده بودند. یکی از اپیزودهای شرم‌آور این بازسازی، تخریب دیوار و نقاشی‌های دیواری بود. برلین در فرآیند بازسازی، مقاومتی غیرمعمول در برابر پاسداشت گذشته و تاریخ را به بهانه‌ی یادآوری شرم و رسوایی به خود دید. بخش‌های مهمی از دیوار فرو ریخت و بخش‌هایی هم به صورت جدا جدا و تکه‌تکه باقی مانده بود. «فرانچسکا روجیر»، تاریخ‌نگار معماری درباره‌ی دیوار برلین و تاثیر آن در کالبد فضایی برلین می‌نویسد:

با توقف رفت و آمد کسانی که از مرز عبور می‌کردند، آگاهی فضایی و اجتماعی نسبت به فرم ساخته شده کم شد و متعاقب آن، پیوند با ایدئولوژی هم سست گشت.

اما معروف‌ترین نقاشی دیوار برلین پس از سقوط آن کشیده شد. در بخش‌های معدودی از دیوار که به جامانده بود، «دمیتری وروبل»، نقاش اهل روسیه در سال ۱۹۹۰ در سمت برلین شرقی این گرافیتی را خلق کرد تا به خرده‌فرهنگ‌های مرتبط با دیوار، اثری مشهور اضافه شود؛ یک نقاشی از تصویر دو مرد سال‌خورده‌ که همدیگر را می‌بوسیدند. این نقاشی کاملاً سیاسی بود و مبنایی واقعی داشت چرا که این دو مرد در دوران خود از ستون‌های اصلی بلوک شرق بودند: «لئونید برژنف» روس که رهبر پیشین حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود و «اریش هونکر» آلمانی که رهبری جمهوری دمکراتیک آلمان را بر عهده داشت.

اما چیزی که باعث شد این نقاشی بوسه‌ی سوسیالیستی بسیار دیده شود، عکس اصلی بوسه‌ی برژنف و اریش هونِکِر بود. برژنف در اکتبر ۱۹۷۹، در دیدار از آلمان شرقی و در مراسمی که به مناسبت سالگرد تاسیس آلمان شرقی برگزار شده بود، در برلین شرقی حضور پیدا کرد. پس از امضای معاهده‌ای با هدف گسترش حمایت‌های دوجانبه، به نشانه‌ی دوستی بوسه‌ی پرآب‌وتابی نیز میان آن‌ها انجام شد که به «بوسه‌ی کمونیستی» مشهور شد.

در زیر این نقاشی نوشته شده است: «خدایا کمکم کن از این عشق مهلک جان به در ببرم»؛ بهترین توصیف برای اتحاد پلید و شوم میان دیکتاتورهای کمونیستی.

سخن آخر…

قرن بیستم رو به پایان بود که دیوار برلین سقوط کرد؛ دیوار عجیبی که یک شهر و یک جهان ذهنی را دو نیم کرده بود. شاید دوران پابرجایی دیوار آن‌قدر رنج‌آور بوده که دیگر شوقی برای نوشتن از سقوط آن و حتی گرافیتی‌های آن نمانده باشد، اما شاید روایت‌های امیدبخش پس از سقوط دیوار برلین تا حدی بتواند این ترومای شهری را تلطیف کند.

جمله‌ای از آنکلا مرکل صدراعظم پیشین آلمان به مناسبت سی‌‌امین سالگرد فروریختن دیوار برلین، تسلی بخش و امیددهنده است: «هیچ دیواری آن‌قدر بلند نیست که نتوان آن‌را پایین آورد».


منابع:

سرزمین مامورهای مخفی : داستان هایی از پشت دیوار برلین، آنا اندر، ترجمه‌ی نرگس حسن‌لی. ۱۳۹۶، نشر مهرگان خرد.

حافظه‌ی شهری: تاریخ و فراموشی در شهر مدرن“، مارک کرینسون، ترجمه‌ی رضا نجف‌زاده، ۱۳۹۴، انتشارات علمی فرهنگی.

Rogir, “Monumentality” ۱۸۴; Joseph Rykwer, The Seduction of Place, New York: Pantheon,2000, 184

شبکه‌ پیاده

پیاده، یک رسانه‌ی شهری و برای تهرانه؛ به این معنی که از اتفاق‌های شهر، فضاها و مغازه‌ها، تاریخچه و اخبار پایتخت صحبت می‌کنه و در تلاشه پیوند بین شهر با شهروندان رو قوی‌تر کنه.

2 Comments

  1. خیلی خوشحالم که بخش میدانگاه رو درست کردید. اطلاعاتی که میذارید بی نظیرن و من از خوندن تک تکشون لذت میبرم. با قدرت به کارتون ادامه بدید و امیدوارم روز به روز موفق تر از قبل باشید.

    • سلام فاطیما
      وقتت بخیر باشه
      چه خوب که محتوا رو دوست داشتی و ممنون از پیام انرژی‌بخشت 🏋🏻‍♀️

نظرتون چی بود؟

Your email address will not be published.

تازه ترین گزارش ها

کافه آندورا

آندورا برای خیلی از تهرانگردها و دانشجوهای شهر، یک اسم آشنا و یادآور خاطرات خوشه؛ حالا

خانه‌ی کا

خانه‌ی کا یک شوروم چشم نواز و خوش حس‌وحاله که میزبان کارهای طراحان و تولیدکننده‌های خلاق