کافه همچون سنگر

کافه‌های پاریس

مروری بر تاریخ رابطه‌ی جدایی‌ناپذیر کافه، قهوه و انقلاب

«قهوه اینجاست تا بماند…»‌

این جمله‌‌ی به ظاهر ساده اما مهم، ردپای رابطه‌ی قهوه با انقلاب و جنبش‌های مردمی در دنیاست. جمله‌ای از زبان مردم انگلستان در قرن هفدهم میلادی خطاب به صاحبان قدرت و دولت که قصد ایجاد محدودیت‌ برای قهوه‌نوشی در کافه‌ها داشتند. «مارکمن الیس»، در کتاب «کافه: یک تاریخ فرهنگی» می‌نویسد:

فرهنگ انگلستان، سلسله مراتبی و ساختارمند بود. این ایده که شما به‌صورت برابر در مکانی کنار فردی در مرتبه‌ی دیگر بنشینید، ایده‌ای کاملا رادیکال به‌شمار می‌رفت…!

کافه‌های انگلستان؛ محفلی برای روشنفکران

کافه یا به اصطلاح عام‌تر، قهوه‌خانه، فضایی شهری در بلوار‌ها و خیابان‌های شهر بود که ایده‌ی سلسله‌مراتبی و بورکراتیک شهروندی در انگلستان آن‌ زمان را به سخره می‌گرفت.

کافه‌های انگلستان در قرن هفدهم، به پاتوقی برای روشنفکران و شهروندان دغدغه‌مند تبدیل شده بود که اغلب اخبار سیاسی مهم در آن شنیده می‌شد و گاهی جزوه‌نویسی علیه دولت و حکومت هم در این آن صورت می‌گرفت.

میزهای کم‌نور، جمعیت‌ متراکم در کافه‌ها، فنجان‌های قهوه و روزنامه‌ها، و اعلامیه‌های سیاسی که بین میزها و مشتریان کافه‌ها می‌چرخید تصویر همیشگی آن‌روزهای کافه‌های لندن بود. این تصویر تا جایی برای دولت پادشاهی اذیت‌کننده بود که در سال ۱۶۷۵، چارلز دوم دستور تعطیلی همه‌ی کافه‌های شهر لندن را صادر کرد. دستوری که فقط یازده روز دوام آورد؛ و مردم همان جمله را گفتند: «قهوه اینجاست تا بماند.»

کافه‌های تکرارنشدنی پاریس

کمی آن‌سو تر از انگلستان و در پاریس، قلب اروپا، قهوه و کافه نقشی جریان‌سازتر در شهر و بازسازی فضای شهری داشت.

در اواخر دهه‌ی ۱۸۵۰ و طی دهه‌ی ۱۸۶۰، «ژرژ اوژن هوسمان»، رئیس شهربانی پاریس و حومه، به اتکای فرمان سلطنتی ناپلئون سوم، مشغول ساخت‌و‌ساز شبکه‌ی وسیعی از بلوارها در مرکز بخش قدیمی و و قرون‌وسطایی شهر بود. در نظر ناپلئون و هوسمان، این راه‌های جدید به مثابه شریان‌های اصلی در سیستم گردش خون شهری بود. این تصویر و تعبیر مجازی در زمینه‌ی زندگی شهری قرن نوزدهم ماهیتی انقلابی داشت. بلوارهای جدید، عبور و مرور از مرکز پاریس و حرکت مستقیم از این سر شهر تا آن سر شهر را ممکن می‌ساخت که تا آن‌ زمان طرحی ماجراجویانه، مضحک و عملاً تصورناپذیر تلقی می‌شد.

علاوه بر آن، احداث این بلوارها باعث پاک‌شدن حلبی‌آباد‌ها و گشوده‌شدن فضای تنفس در مرکز منطقه‌ای غرق در لایه‌های دود و تاریکی و ازدحام خفه‌کننده‌ی جمعیت می‌شد؛ بلوارهایی که علاوه بر درآمدزایی برای شهرداری و ایجاد اشتغال، به گذرگاه‌های عریض و طویلی برای جابجایی مؤثر سربازان و توپ‌ها علیه سنگرها و قیام‌های مردمی در آینده را فراهم می‌کرد. اما در این میان، نقش کافه‌های پاریس چه بود؟ 

بلوارهای موسوم به ناپلئون و هوسمان، پایه‌های جدید اقصادی، اجتماعی و زیبا‌شناختی جدیدی را برای گردهم‌ آوردن شمار انبوهی از مردمان به وجود آورد. کافه‎‌ها از محصولات این تحول بودند. نخستین کافه‎‌های پاریس در بلوارهای جدید، در نبش خیابان‎‌ها و نقاط گره‌‎گاهی جای گرفتند و نماینده‌ی سبک زندگی آزاد و هنری و سرخوش پاریسی‌ها شدند و خیلی زود در سراسر جهان به عنوان نماد‌های la via parisienne (زندگی پاریسی) مشهور شد.

به‌تدریج، این پدیده‌ی ‌جذاب به آثار هنری و ادبیات راه یافت و همراه با خیابان‎‌ها و سبک شهرسازی پاریس، به دیگر نقاط جهان صادر شد. با وجود این، کافه‌های پاریس در بسیاری از مواقع یگانگی خود را برای مصرف‌کنندگانشان حفظ کردند و در هیچ جای دیگری تکرار نشدند. این یگانگی شاید به روح مکان و تجربه‌ی اصیل و اولیه‌ی کافه‌نشینی باز گردد. 

شکل‌گیری کافه‌ها در بلوارهای جدید، مرز میان فضای خصوصی و عمومی را متخلخل کرد. تکثیر بی‌شمار فضای کافه‌ها در کنار سالن‌های موسیقی، تئاتر‌ها، کاباره‌ها، اپراهای عمومی و سیرک‌ها، به هیجان سرگرمی‌های عمومی دامن زد. این مکان‌های عمومی که به موازات بلوارها ساخته شد، به نمایشی از توانمندی بوژوازی و مصرف‌گرایی پرجلوه تبدیل شد. در کنار این مسئله، کافه‌های طبقه‌ی کارگر در گذار به آنچه بالزاک پارلمان مردم می‌نامید، مشمول انبوهی از مقررات و نظارت در امپراتوری دوم شدند. اما افزایش تعداد کافه‌ها از چهار هزار کافه در سال ۱۸۵۱ به چهل و دو هزار کافه در سال ۱۸۸۵، اهمیت چانه‌زنی آنان را در زندگی اجتماعی و سیاسی تضمین کرد. کمبود مسکن و ازدحام موجب می‌شد تا تمام محدودیت‌های حکومتی برای رسیدن مردم به کافه و یک فنجان قهوه نقش برآب شود و خیابان و کافه به عنوان فضایی انقلابی و مرکزی برای اجتماعی شدن قشر کارگر، موضوعیت پیدا کند.

به‌ مرور، کافه‌ به دسترس‌پذیرترین و باثبات‌ترین فضا در زندگی کارگر فرانسوی تبدیل شد. کافه‌های پاریس، با ساختار برابری‌طلبانه‌ی اجتماعی خود، مکانی ایده‌آل برای تحریک و سازمان‌دهی جوانان انقلابی و جمهوری‌خواهان در طول انقلاب فرانسه بودند. چیزی که سلطنت‌طلبان از آن شکایت داشتند:

این همه تحریک دیوانه‌وار از کجا ناشی می‌شود؟ از میان تعداد زیادی وکلا، نویسندگان ناشناخته و کاتبان قحطی‌زده که در خیابان‌ها و کافه‌ها به دنبال هیاهو هستند. این‌ها کانون‌هایی هستند که امروز توده‌ها را با سلاح‌هایی مصنوعی، مسلح می‌کنند.

کافه «دو فو» پاریس میزبان فراخوان اصلی برای شورش باستیل بود. در دوران روشنگری نیز کافه «پروکوپ» مکانی بوده تا مردانی همچون روسو، دیدرو و ولتر دور میز‌های کافه جمع شوند و فلسفه و هنرشان را صیقل بدهند.

کافه در پاریس، هیچگاه از مد نیفتاد. در سال ۱۹۹۲، فیلسوفی به‌نام «مارک ساوته»، صاحبان کافه‌ای در میدان باستیل را متقاعد کرد که هر یکشنبه صبح میزبان یک بحث فلسفی باشند. موفقیت آنی بود. هر یکشنبه، صد نفر جمع می‌شدند تا در مورد موضوعات روز بحث کنند و همچنین به سخنان فیلسوفان میهمان گوش دهند. این مفهوم در سراسر پاریس، فرانسه و اروپا گسترش یافت؛ کافه‌هایی که به «فیلو کافه» مشهور شدند. ‌

نظریه‌ی مکان سوم

«ری الدنبرگ»، جامعه‌شناس شهری، در نظریه‌ی «مکان سوم»، فضاهایی را تعریف می‌کند که مردم را گردهم می‌آورند. او این فضاها را مکان سوم می‌نامد و سه مکان را در زندگی افراد مشخص می‌‎کند: مکان کار، خانه و مکان سوم که جایی غیر از این دو هویت را در ‌می‌گیرد.

مکان‌های سوم از طریق همسطح‌سازی شرایط محیطی، ایجاد فضای مردمی، به وجود آوردن عادات اشتراکی عمومی و پیشـنهاد حمایـت روانـی بـرای افـراد و در نتیجه، شکل‌دهی به نوعی برابری اجتماعی، تبدیل به یکی از مکان‌هـا‌ی زنـدگی آنـان مـی‌شـود؛ جایی که فرد می‌تواند آرامش داشته باشد و در عین حال نوعی زندگی اجتماعی را تجربه کند. کافه‌ها به‌خصوص در مورد شهر پاریس چنین جایگاهی پیدا کرده بودند. کافه‌ها فضایی مناسب برای فردیت یا رابطه‌ی اجتماعی را ارائه می‌دادند. فردیتی که کافه‌ها ارائه می‌دهند، فردیت در بطن اجتماع و خلوت در دل شلوغی است.

از دیگر خصایص مکان سوم، می‌توان به در دسترس‌ بودن، خودمانی‌ بودن، داشتن یک فضای بی‌طرف، دنج‌ بودن و برخورداری از گروهی مصرف‌کنندگان همیشگی یا به قولی، مشتریان دائمی است. وجود امکان گفت‌وگو در کافه‌ها، ویژگی مهم دیگر آن‌ها به عنوان یک مکان سوم است؛ به عبارت دیگر، اغلب مواقع، قهوه بهانه‌ای است برای گفتگو، خیزش و حتی جرقه‌های انقلابی.

سخن آخر…

نقش کافه‌ها در کالبد شهرها پس از انقلاب فرانسه، به مرور در جای جای دنیا تثبیت پیدا کرد. از غرب تا شرق جهان، مدیوم‌های محلی کافه‌ها شکل گرفت و جایگاه اجتماعی و سیاسی آن‌ها در هر جنبش و انقلابی به وضوع دیده شد. اما دوباره همراه با جنبش دانشجویی-کارگری سال ۱۹۶۸ فرانسه، کافه‌ها قدرت نفوذ اجتماعی خود را در پاریس نشان دادند.

 روزنامه‌ی گاردین در گزارشی از آن سال، کافه‌ها را همچون سنگر‌های شهری معرفی می‌کند؛ گزارشی ژورنالیستی که در آن مطرح می‌شود که چگونه کافه‌ها به طور جدایی‌ناپذیری با زندگی فکری و سیاسی در فرانسه و البته شورش گره خورده‌اند.

بی‌راه نیست که گفته شود فرانسوی‌ها با کافه و قهوه می‌توانند سنگر بسازند، ایدئولوژی صادر کنند، و البته انقلاب کنند.

گزارش گاردین با جمله‌ای تامل‌برانگیز به پایان می‌رسد. نویسنده‌ی گزارش، نقل می‌کند که یک سرباز کهنه‌کار در هنگام جنبش کارگری-دانشجویی ماه مه ۱۹۶۸ هنگام جدایی و در مقابل کافه‌ای به او می‌گوید: «سنگرها خیابان را می‌بندند، اما راه را باز می‌کنند


منابع:

پاریس، پایتخت مدرنیته“، دیوید هاروی، ترجمه‌ی عارف اقوامی مقدم، پژواک، صفحه‌ی ۳۰۶

How Coffee Fueled Revolutions and Revolutionary Ideas” by Jessica Pearce Rotond                           

Coffee and Revolution” by Agnes Poirier     

شبکه‌ پیاده

پیاده، یک رسانه‌ی شهری و برای تهرانه؛ به این معنی که از اتفاق‌های شهر، فضاها و مغازه‌ها، تاریخچه و اخبار پایتخت صحبت می‌کنه و در تلاشه پیوند بین شهر با شهروندان رو قوی‌تر کنه.

نظرتون چی بود؟

Your email address will not be published.

تازه ترین گزارش ها

کافه آندورا

آندورا برای خیلی از تهرانگردها و دانشجوهای شهر، یک اسم آشنا و یادآور خاطرات خوشه؛ حالا

خانه‌ی کا

خانه‌ی کا یک شوروم چشم نواز و خوش حس‌وحاله که میزبان کارهای طراحان و تولیدکننده‌های خلاق