نجواهای شاعرانهی خالق «شعرِ نو» و روایتی تراژیک از صاحبآوازِ «الههی ناز»، باغهایی برای ییلاق درباریان قاجاری و زمینهایی حاصلخیز برای کشاورزی مردم، عطرِ کاهگلِ نمخورده و مزهمزه کردن طعمِ ترشیهای رنگارنگ، پرسهزنی در کوچههای پر پیچوخم در میانِ باغهای دیروز و روایتهایی از شمیران، یا بهتره که بگیم، شمرون!
اگه بنا باشه، تو روزهای بهاری، بین مسیرهای متنوع، یه گزینه رو برای پیادهگردی انتخاب کنیم، اون مسیر قطعا شمرونه! جایی که میشه شهر و طبیعت رو باهم پیوند زد و تجربهی پیادهگردی منحصربهفردی رو داشت. خنکی هوا رو روی پوست حس کرد، از عطرِ باغهای گوشهوکنار مست شد و به آوازِ آبِ خروشان چشمههای شمرون دِل داد! پس در این شماره از پیادهگردی، به سراغ محلههای شمرون اومدیم. مسیرمون رو از دلِ محلهی دزاشیب شروع میکنیم و بعد با پرسهزنی در محلههای تجریش و باغ فردوس، به فرشته میرسیم. نقطهی آغاز، تقاطع خیابون دزاشیب و رمضانی هست. حالا، شیبِ خیابون رمضانی رو پُرسونپُرسون میریم پایین.
پس، « عاشقا ! خیز کامد بهاران!۱ »
اما اول بریم سراغ حامی فستیوال دست در دست شهر…
در پیادهگردی نوروز ۱۴۰۳، «درسا» در مسیر توسعهی سبک زندگی آینده، همراه پیاده خواهد بود. درسا در کمپین نوروزی بزم دال امکان تجربهی یک روایت نوستالژیک مدرن رو برای ما فراهم میکنه؛ با محصولاتی که همزمان ریشه در زیبایی عناصر ایرانی و جادوی فانتزی دارن، تا سری به حال و هوای نوروز بزنیم…
درسا هم مثل ما، به لذتبردن از مسیر معتقده و توی این بزم بهاری، با کیف و کفشهای راحت و خوشدست و خوشپا، اسباب پیادهگردی ما رو فراهم کرده.
در مسیر «از خانهی نیما تا باغ امیر تیمور» کیف کراس بادی از داستان خرد درسا همراه ما بود. در میانهی این مسیر به شعبههای ولیعصر و ارگ تجریش درسا هم میرسیم. با سر زدن به فروشگاههای درسا روایت نوستالژیک اما مدرن درسا رو تجربه و لمس میکنیم. روایتی آمیخته با زیبایی عناصر ایرانی و جادوی فضای فانتزی. روایتی از بزم دال…
محدودهی مسیر: محلههای دزاشیب، تجریش، باغ فردوس
مدت مسیر: ۲ تا ۳ ساعت
نکات مسیر: کتونی راحت به پا کنید و تو خُنکی روزهای بهاریِ شمرون، یه ژاکت به همراه داشته باشید.
ایستگاه اول: خانهی نیما یوشیج
نشونی: خیابان دزاشیب، خیابان رمضانی، کوچه رهبری
«من داشتم مي رفتم «سلموني». ديدم بناي اصلي رو دارن خراب مي كنن. عروسه اومد گفت كه مي خواهيم اينجا را خراب كنيم و آپارتمان بسازيم. من نگذاشتم خراب كنن…۲»
این، بخشی از مصاحبهی سیمین دانشور، نویسنده و مترجم معاصر و دوست و همسایهی نیما یوشیج، شاعر و بنیانگذار شعر نوی فارسی هست. خانهی نیما موند تا امروز بشه در حیاطش قدم زد و از پنجرههاش، به بیرون نگاه کرد. در قابِ پنجره، سنگهای آپارتمان بلندقامت روبهرویی و شاخههای جوونهزدهی درختهای حیاط دیده میشه. داریم از دریچهای به بیرون نگاه میکنیم که روزگاری، نیما از همین دریچه، دنیا رو تماشا میکرد. کاش میشد پشتِ پنجره، با نیما چای نوشید، معاشرت کرد و از بهار گفت. شاید اگر امروز، نیما با ما همکلام میشد، میگفت:
«خانهام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم۳.»
حالا، تکّهای از قلبمون رو پیشِ نیما و خونهاش میگذاریم و میریم به ایستگاه بعدی.
ایستگاه دوم: سَردرِ باغِ فرمانفرما (انستیتو پاستور)
نشونی: خیابان شریعتی (جاده قدیم شمیران)، نبش خیابان سلیمانزاده (کاشف)
برای رفتن به ایستگاه دوم باید از کوچه پسندیده به خیابون رفعت بریم و مسیرمون رو تا جاده قدیم شمرون یعنی خیابون شریعتی ادامه بدیم. از خیابون میگذریم. کمی پایین تر، سمت راست خیابون کاشفه. پلاکی فلزی به شماره ۴۷، روی سردری آجری نصب شده. جزئیات زیبای بخشی از سردر شبیه به پولکهای آجریه و بد جوری دلربایی میکنه. اینجا، محدودهی باغ عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاهزاده و سیاستمدار قاجاری هست. جایی به نام باغ رضوانیه که محلِ ییلاقی همسران و فرزندانِ او در تابستانهای گرم طهران بود. گذر زمان، تقسیم ارث، مصادره و وقایع مختلف، وسعتِ زیادی از باغ رو از بین برد و بخشِ باقیمانده، به خواستِ صبار فرمانفرمائیان، وقف انستیتو پاستور شد. امروز، جز یه سردر و چندتا دونه درخت، چیز دیگهای از باغ بزرگ به یادگار نمونده! اهالی قدیمی این محله، به خوبی یادشونه که چطور باغِ انستیتو با چنارهای بلندقامتش، به قبرستانی از چنارهای سربریده تبدیل شد و کمی بعد، تیرآهنهای عبوسِ آبیرنگ از خاک، جوونه زدن.
ایستگاه سوم: کوچهی ذغالیها، تکیه پایین تجریش و سمنو دایی محمد
نشونی: خیابان شریعتی (جاده قدیم شمیران)، کوچه محمودی (ذغالیها)
ایستگاه سوم، کمی بالاتر از خیابون کاشف قرار داره. پس دوباره شیب جاده قدیم شمرون رو بالا میریم تا به کوچهی محمودی یا همون کوچهذغالیهای معروفِ تجریش برسیم. وقتی تو این کوچه و میون خردهفروشیهاش قدم میزنیم، باید بدونیم که گرمای ذغالهای اینجا، به خونهی خیلی از اهالی شمرون میرسید؛ امروز، ردی از سیاهی ذغالها تو هیچ گوشه و کناری از این کوچه پیدا نمیشه. پس، لابه لای یکی دوتا مغازهی عتیقهفروشی سرک میکشیم و تصور کنیم که این شمعدون شاهعباسی که از پشت ویترین نگاهمون میکنه، چه روزهایی رو گذرونده تا به اینجا برسه؟ بعد به مسیرمون ادامه میدیم تا به تکیه پایین تجریش، تکیه قاجاری برسیم. قالی گُلیهای پهنشده جلوی حجرهی قالی فروشی حسابی سر ذوقمون میاره. حالا، نوبتی هم که باشه، نوبت چشیدن طعم سمنوی این محلهاس! پس مسیر رو ادامه میدیم تا به حجرهی سمنوی دایی محمد برسیم. اینجوری تو طعم مشترک بین اهالی، ما هم شریکیم!
ایستگاه چهارم: بازار و تکیه بزرگ تجریش
نشونی: کوچه خواجهنوری (امتداد مسیر کوچه ذغالیها)، کوچه مسجد
یه قاشقِ پُر از سمنومون رو میچشیم، شیرینیش رو مزهمزه میکنیم و میریم به سمت بازار تجریش. پس، همون مسیر رو ادامه میدیم و وقتی یه گرمابهی قدیمی رو پشت سر گذاشتیم، از کوچهی مسجد میریم تو راستهی بازار. بازار تجریش، نه جایی فقط برای خرید، بلکه برای تماشا کردنه. تماشای کاسبها، اون پیرزنی که داره چونه میزنه و بچههایی که هر از گاهی به عروسک یا توپ پلاستیکی دل میبندن. وقتی خوب تماشا کردیم. میریم به سمت تکیه بزرگ تجریش. تکیهای که به دستور حاکم شمرون، یعنی پدرزن ناصرالدین شاه، پدر جیران ساخته شد. اینجا، دروازهی طعمها و عطرهاست. جایی که عطر تند ادویهها در ترکیب با طعمِ تیزِ ترشیها، هوش رو از سرمون میبره. ردّپای عید نوروز رو هنوز هم میشه دید. سبزههای فروخته نشده، سیرهای تازهی دسته شده و سماقهای بستهبندی شده. شوقِ زندگی درست همینجاست. وقتی یه دوری تو تکیه قاجاری زدیم، وقتشه که بریم سراغِ عمارتِ تنها! پس از امتداد مسیر بازار خارج میشیم تا به خیابون گوگَل برسیم.
ایستگاه پنجم: باغ و عمارت متروک
نشونی: خیابان ولیعصر ، ضلع شمال شرقی تقاطع خیابان کیارستمی(طوس) و کوچه ستاره
برای رسیدن به ایستگاه پنجم، باید سرپُل تجریش یعنی میدون تجریش امروزی رو رد کنیم و به سمت غرب بریم. حالا، شیب خیابون ولیعصر، بلندترین خیابون تهران رو میریم پایین. الان دیگه نزدیکه صدساله که درختهای تنومند خیابون ولیعصر، مهمونهای زیبای این شهرن و تو ترافیک، خستگی، شادی و غم، کنارِ ما استوار و فروتن ایستادهان. وقتی به خیابون کیارستمی (طوس سابق) رسیدیم، به سمت کوچهی ستاره میریم. اینجا، انگار عمارت متروکی داره آخرین روزهاش رو سپری میکنه. دیدنِ بالکن منحنی، چوبهای شکسته، ستونهای ظریف و زیبای عمارت میونِ انبوهی از درختهای خشک و سبز، قلبِ هر پیاده گردی رو مچاله میکنه. کمی مکث میکنیم، به تماشاش میایستیم و وقتی حرفامون باهاش تموم شد، میریم به سراغ ادامهی مسیر. موقعِ ترکِ عمارت، ازش خداحافظی میکنیم و در دل امیدواریم که دوباره ببینیمش!
ایستگاه ششم: درخت آدامسی
ایستگاه فرعی: گرافیتیهای شمرون
نشونی ایستگاه ششم: خیابان ولیعصر(پهلوی) ، کوچه پلکانی توتونچی، خیابان گلرو
نشونی ایستگاه فرعی: چندقدم پایینتر از درخت آدامسی، بنبست گلریز
دوباره خیابون ولیعصر رو به سمت پایین ادامه میدیم تا به کوچهی توتونچی برسیم. خیلی زود، از توتونچی به گلرو میپیچیم. همه چیز برای دیدن درخت محبوبِ شهر مهیاست! دیوارهای کاهگلی باغهای کناری، صدای آبی خروشان از جوی و جوونههای سبز و ریز در کنج زمین و دیوارها، صحنهی شاعرانهای رو برای این دیدار خلق کردن. درخت آدامسی قصهی ما، همینجاست. درختی که درست وسط مسیر سواره قرار گرفته و ما پیادهگردها رو بدجوری دلنگرون میکنه. رنگهای تند آدامسهای روی درخت در ترکیب با رنگ گرافیتیهای ایستگاه فرعی، تجربهی متفاوتی رو برامون رقم میزنه. پس کمی پایینتر از درخت، میریم به بنبست گلریز. اینجا، همون جاییه که دیوار گرافیتی، به دیواری پُر از عشقه متصل میشه و میتونه محلی باشه برای کمی استراحت و البته عکاسیهای هیجانانگیز!
ایستگاه هشتم: بناهای منحصر به فرد در بافت محلهی باغ فردوس
نشونی: خیابانهای تختی و کوهیار
وقتی از گرافیتیهای روی دیوار، درخت آدامسی و اتمسفر تداعیکنندهی باغهای شمرون قدیم دل کَندیم، دیگه وقتشه که بریم به سراغ ایستگاه آخر. اما برای ما پیادهگردها، مسیر هم پر از شگفتی و لذته! برای رفتن به سمت جنوب، از خیابون گلرو خودمون رو به تختی میرسونیم. بافت بینظیر محلهی باغ فردوس با ترکیبِ صدای طوطیِ باغهای باقیمونده، مارو به وجد میاره تا نخسوزنی در کوچههاش قدم بزنیم. بناهایی از عصر طلایی معماری تهران و چندتایی باغ توی این محله جا خوشکردن. جاهایی که قبل از اینکه به مفهوم عجیب و پوچ «برج-باغ» تبدیل بشن، باید با چشمها ثبتشون کرد. پس پُرسون پُرسون، تو بافت محله پرسه میزنیم، تماشا میکنیم و بعد از خیابون کوهیار میریم به سمت کوچهی نمازی.
ایستگاه نهم: باغ امیرتیمور کلاتی
نشونی: خیابان ولیعصر خیابان فیاضی (فرشته)، تقاطع خیابان بوسنی و هرزگوین (امیرتیمور) و کوچه نمازی
به برج سر به فلک کشیدهی سر کوچهی نمازی نگاهی میاندازیم و میریم به داخل کوچه. تو دوران کودکی، وقتی که با سریال پاورچین خنده روی لبهامون میاومد، خیلیهامون آرزو میکردیم که کاش میشد روی انبوه برگهای نارنجی و خشک توی حیاط پاهامون رو بکوبیم و خشِخِشِ صداشون رو بشنویم. جایی در تقاطع خیابون بوسنی و هرزگوین (امیرتیمور سابق) و کوچه نمازی، لوکیشن سریال پاورچین یعنی باغ و عمارت امیرتیمور، وزیر کار دولت مصدق هست. تو ذهن این باغ، در کنار شیرینیِ لبخندهای کودکیِ ما، خاطراتِ غمگینِ زیادی پنهون شده. خاطراتی از خشک شدن درختهای باغِ کناری یعنی باغ نمازی، خاطراتی از حملهی خشونت بار جرثقیلها به باغهای شمرون و خاطرهای از تصادف استاد بنان، استاد پرآوازهی آواز ایران و آسیب چشمش. شاید وقتی استاد بنان، از باغ امیرتیمور، به سمت خونه حرکت کرده بود، قبل از تصادف، زیر لب زمزمه میکرد:
«باز آ ببین در حیرتم ، بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببین ، بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آیینه ام ، عشقت غم دیرینهام
باز آ چو گل در این بهار ، سر را بنه بر سینهام»
پیادهگردی بهاری ما، با روایتی تراژیک از استاد بنان به پایان رسید. توی این مسیر، با درختها، بناها و آدمهای شمرون گفتوگو کردیم. بعضی جاها لبخند روی لبمون اومد و بعضی جاها هم کمی دلمون گرفت. بله! مسیر پیادهگردی ما، درست مثل زندگی بود. حالا، تصمیم با شماست! اگه میخواید استراحت کنید و چیزی بنوشید و یا بخورید، میتونید به سمت باغ فردوس برید و اگه فرصت و حالِ پیادهروی دارید، پیشنهاد ما به شما، هممسیر شدن با پرسهی فرشته در پیج اینستاگرام پیادهاس. به قول نیما: « شاد بخرام! که ز هر سو نشاطِ بهار است!۴ »
۱ مصرعی از شعر «افسانه» اثر نیمایوشیج در وصف بهار
۲ مصاحبه محمد عظیمی با سیمین دانشور، مجلهی گوهران (ویژهنامهی نیما یوشیج)
۳ ابیاتی از یکی از معروفترین اشعار نیما یوشیج به نام «خانه ام ابری ست»
۴ مصرعی از شعر «افسانه» اثر نیمایوشیج در وصف بهار
راستی! میتونید هر عکسی که از این مسیر گرفتید رو با هشتگ #نوروزباپیاده و منشن @peeyade در صفحه اینستاگرامتون بازنشر کنید.
طراح مسیر: مهکامه رضاییسلیم
عکس: امیر طباطبایی
ویدیوگرافر: صمد علیزاده
موزهای تو محلهی امیرآباد و خیابون کارگر هست که شماری از ارزشمندترین آثار دنیای هنرهای…
لالهزار از اولین خیابونهایی بوده که توی دورهی حکومت ناصرالدینشاه قاجاری ساخته میشه و به…
قدم گذاشتن جای ردپای هنرمندان پیشرو هنر معاصر تهران، از منصور قندریز تا کامران دیبا…
بزنیم به دل سهروردی که کوچهخیابونهای پر شیب و خونههای دوسهطبقهی ویلایی و اغذیهفروشیهای نوستالژیکش…
ز بوی پیچ امینالدوله تا رنگهای نئونی پیست رقص، از فضای فراغتی و خصوصی عصر…
در اولین مسیر پیادهگردی نوروز ۱۴۰۳، داستان ما با پپسی و آدامس خروسنشان شروع میشه!