نسخهی دیجیتال نقشهی پیاده در نوروز ۱۴۰۴ اینجاست تا برای تعطیلات عید، دستتون از پیشنهادهای جورواجور و فعالیتهای متنوع پر باشه! میتونید همین الان دانلودش کنید و در موبایلتون به همراه داشته باشید.
محدودهی اودلاجان از شرق به پل ری، از غرب به ناصر خسرو، از شمال به امیرکبیر و از جنوب تا پانزده خرداد فعلی ادامه پیدا میکنه؛ هرچند که تا قبل از شکافتن بافت، اودلاجان از جنوب، پیوستگی تنگاتنگی با خردهی محلهی چاله میدون داشت. اولین مسیر پیادهگردی پیاده در نوروز ۱۴۰۴، مثل نخی میمونه که در دستان شماست و با دنبال کردنش، از میون محلهها و خردهمحلهها عبور میکنید تا در نهایت، کلانمحلهی اودلاجان رو بهتر بشناسید.
۱. چنارهای کهنسال

مسیر رو از چهارراه سرچشمه، یعنی تقاطع خیابان امیر کبیر و مصطفی خمینی شروع میکنیم و در یک سرازیری، به سمت جنوب پیش میریم. در ضلع جنوب شرقی چهارراه، چشممون به یک درخت قطور چنار و چندتایی چنار نازکتر میخوره. به راستی که شهر تهران از شمال تا جنوب، با چنارهای کهنسال و سالخورده آذین و تزئین شده!
نشونی: تقاطع خیابان امیر کبیر و مصطفی خمینی (چهارراه سرچشمه)، ضلع جنوب شرقی
۲. خانهی معتمدالسلطنه

«خانهی معتمد السلطنه»، یکی از یادگارهای دوره قاجاره که در محله سرچشمه واقع شده؛ تا چندی پیش، این عمارت زیبا به عنوان سرای محله استفاده میشد و درش به روی اهالی و علاقمندان باز بود. امروزه ولی، سرای محله به عمارت دیگری کوچ کرده و درهای این خانه، عموما بسته هستن.
:داریوش شهبازی»، تاریخپژوه ایرانی، در روایت قصههای این خونه و اهالی اون، گریزی به زندگی «عبدالله وثوق» یا همون شخص معتمدالسلطنه میزنه که سالهای زیادی را در این خونه سپری کرده؛ عمارتی زیبا با معماری ایرانی که بیش از هر چیز، درهای چوبی و گرهچینیهای اون برای گردشگران جذابیت داره.
در ادامه، به فضای سبزی میرسیم که در نقشهی تهران ناصری (معروف به نقشهی عبدالغفار)، نام «میرزا محمود وزیر» رو بر تابلو داره؛ کوچهای که امروزه از اون، با نام «جاویدی» یاد میشه.
نشونی: چهارراه سرچشمه، کوچهی قوام الحضور، پلاک ۲۴
۳. خانهی قوامالدوله (ایکوموس ایران)


در جانب شرقی خیابون، به «خانهی قوامالدوله» معروف میرسیم؛ هرچند که امروزه خانهای در کار نیست و کاربری اداری، بر فضا سلطه داره.
این بنا به «میرزا محمد خان قوام الدوله»، پسر «میرزا محمد تقی آشتیانی» تعلق داره و از ۱۲۱۱ شمسی و دورهی حکومت محمدشاه قاجار، پابرجا و سرپاست و این یعنی تا چند سال دیگه، ۲۰۰ ساله میشه.
میرزا محمد خان قوام الدوله، منصب حکومتی داشت و در دیوان محاسبات مالیاتی کشور مشغول به کار بود. «قوامالسلطنه»، «وثوقالدوله» و «معتمدالسلطنه»، سه تن از سیاستمداران بزرگ دورهی قاجار، نوههای میرزا محمدخان هستن و در تاریخ ایران دورهی قاجار، رد پررنگی از خودشون به جا گذاشتهان.
از پابرجا بودن خانهی قوامالدوله گفتیم، اما این هم گفتنیه که عمارت اصلی دوازده هزار مترمربع مساحت داشت! عملیات تعریض کوچه و همینطور، تقسیم ارثیه بعد از اینکه میرزا محمد خان از دنیا رفت، باعث شد قسمتهایی از این عمارت زیبا از بین بره.
فضای سبز و پارکی که در ایستگاه قبلی ازش عبور کردیم هم زمانی، قسمتی از این خونه بود که به عنوان کالسکهخانه مورد استفاده قرار میگرفت. همچنین، در کنار این عمارت، حمامی هم واقع شده بود که یکی از درهای این عمارت به اون باز میشد؛ البته در حال حاضر، اثری از این حمام به جا نمونده.
خانهی قوام، به خانهی وثوقالدوله هم معروفه؛ چرا که خانهی فعلی، بازماندهی عمارتی وسیعه که به وثوق الدوله ارث رسیده بود.
از اون جایی که در حال حاضر نمیشه به این خونه ورود کرد، با جستوجوی نام اون در گوگل، به تصاویری خیرهکننده از داخل بنا میرسیم. مرمت اساسی این عمارت به مدت ۵ سال (از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰) توسط «استاد محمد كريم پيرنيا» صورت گرفت و همچنین مرمت كاشیهای قاجاریِ مورد استفاده در این بنا هم تحت نظارت «استاد حبيبيان» در همون دوره انجام گرفت. چنین اقداماتی بود که باعث شد خانهی قوامالدوله با بادگیری بر فراز بنا، رنگ ۲۰۰ سالگی رو به خودش ببینه.
نشونی: چهارراه سرچشمه، مقابل کوچهی قوامالحضور، خیابان جاویدی
۴. خانهی مهربان

چند قدم پایینتر و در جانب غربی خیابون، «خانهی مهربان»، معروف به خانهی سوگلی ناصرالدین شاه، انتظار ما رو میکشه. البته این خونه در نقشههای قدیمی بازمانده از گذشته، به افراد مختلفی نسبت داده شده؛ مثلا در نقشهی «اوت کرشیش» که معلم اتریشی دارالفنون بود، به «محبعلیخان خلج» از رجال دورهی قاجار تعلق داشته، اما در نقشهی یکی دیگه از معلمان دارالفنون با نام «عبدالغفار نجمالدوله»، به یکی از همسران ناصرالدین شاه به نام «زبیده خاتون» نسبت داده شده.
شخص دیگری که خانهی مهربان رو به اون نسبت میدن، «محمد علیخان خلج» از رجال دورهی قاجار و فرستادهی فتحعلی شاه به دربار عثمانی برای از میان بردن نقشههای روسیه بود. برخی روایتهای تاریخی، حکایت از این دارن که شاه این خونه رو به واسطهی خدماتش، به محمدعلی خان بخشیده.
خانه مهربان پس از سالها دستبهدست شدن و جابهجایی، به دست زوجی با نام «مهربانمنش» خریداری شد و نام این زوج تا به امروز روی این خونهی کهن باقی مونده. آقا و خانم مهربانمنش، خونهشون رو وقف خانهی سالمندان کهریزک کرده بودن؛ به همین جهت، زیرزمین خانه برای بستهبندی کمکهای مردمی مورد استفاده قرار میگرفت. این زوج مهربان پس از مرمت و بازسازی عمارت در سال ۱۳۸۴، موفق به ثبت این بنا در لیست آثار ملی ایران شدن، اما سالها بعد، بهدلیل عدم رسیدگی مناسب، مجددا به بازسازی نیازمند شد. در نهایت، خانهی مهربان در اوایل دههی ۹۰ توسط شهرداری تهران خریداری شد و امروز بخشی از این خونه با هدف ترمیم بافت تاریخی محلهی اودلاجان، در اختیار مدیریت بافت و بناهای تاریخی شهرداری تهران قرار داره. امیدواریم که به خوبی پیش بره…
نشونی: خیابان جاویدی، بعد از کوچهی بحرالعلوم
۵. خانهای مدرن به سبک آرت دکو

میون این بافت تاریخی و بناهای قاجاری، جالبه که از معدود بناهای ساخته شده به سبک آرت دکو هم دیدن کنیم.
این بنا رو در کوچهی فیروزکوهی پیدا میکنید و «آبستن دیوار» یا Bow Window هم نشونهی اونه. منظور از این اصطلاح، پنجرههای بیرونزده از بدنهی ساختمون هست که در سبک آرت دکو دیده میشه.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی فیروزکوهی
۶. خانهی دبیرالملک


به گذر میرزا محمود برمیگردیم و حواسمون هست که نخ مسیر از دستمون نره! یک کوچه پایینتر، به خانهی دبیرالملک میرسیم که قدمت اون هم به دورهی قاجار برمیگرده؛ این عمارت تاریخی از طرف شهرداری تهران مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته و به عنوان «خانهی فراغت دبیرالملک» پذیرای شهروندانه.
تاریخ ساخت این خونه مربوط به اواسط دوران قاجار و حدود ۱۴۰سال پیشه. اگه به نقشههای عصر ناصرالدینشاه نگاه کنیم، میبینیم که خانهی دبیرالملک، در کوچهای به همین نام قرار گرفته؛ کوچهای که امروزه «فخرالملک» نام داره. این خونه متعلق به «میرزا نصیرالدوله خان دبیرالملک»، از افراد دربار قاجاره که خونهی خودش رو در این کوچه ساخت و به همین دلیل، کوچه هم نام اون رو برگرفت.
خانهی تاریخی کوچه فخرالملک (دبیرالملک) دارای پلانی مستطیل شکله و در راستای شمالی-جنوبی قرار گرفته. سبک معماری بنا مطابق معماری مرسوم دوران قاجار بوده و از همین سبک پیروی می کنه، البته به غیر از چند فضای متداول این نوع معماری مثل هشتی، دالان و حمام.
در ادامهی مسیر، پارکی دیده میشه که یه جدارهی اون، از بقایای یه خانهی قدیمی که با توجه به مساحتش، خانهای اعیانی بوده، باقی مونده.
چند قدم پیادهروی که در این ایستگاه پیش بردیم، در محلهی «باغ امین» اتفاق افتاد که یکی از بخشهای مهم و قدیمی کلانمحلهی اودلاجان به شمار میآد.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی فخرالملک
۷. حمام قدیمی و فلافلفروشی

در این مسیر، فضاهای کاربردی ریز و درشت کم نیستن! سری به فلافلفروشی خیابون هداوند بزنید و برای گشت زدن در ایستگاهِ بعد که لوکیشن یک فیلم قدیمیه، خودتون رو شارژ کنید. همینطور، از سرک کشیدن به گرمابهی نبش کوچه هم غافل نشدی!
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند
۸. خانهی مهرانگیز کامبیز (لوکیشن فیلم پدرسالار)

اوایل دههی ۷۰ شمسی بود که مجموعهی تلویزیونی «پدرسالار» با بازی بزرگان و پیشکسوتانی مثل زندهیاد محمدعلی کشاورز، جمیله شیخی و حمیده خیرآبادی، از شبکهی ۲ سیما پخش میشد و از پرمخاطبترین برنامههای تلویزیون در اون دوره بود.
این سریال در محلهی امامزاده یحیی شهر تهران و در خانهای قدیمی ساخته شد که امروزه به «خانهی فرهنگ» تبدیل شده؛ خونهای از دورهی قاجار و متعلق به یکی از نوادگان خاندان قاجار، به نام «خانم مهرانگیز».
این لوکیشن، برعکس بسیاری از لوکیشنهای فیلمها و سریالهای ایرانی هنوز پابرجاست و هر اتاق اون، یه کاربری متفاوت پیدا کرده. مثلا:
– اتاقی که شخصیت پدرسالار به بازی محمدعلی کشاورز در اون زندگی میکرد، به کلاس درس تبدیل شده.
– اتاق آذر، عروس کوچک خانواده با بازی کمند امیرسلیمانی، درست در کنار مطبخ خونه قرار داره که امروز محل بازی کودکانه.
– اتاق زهرا، عروس بزرگ خانواده با بازی کتایون ریاحی، جهت آموزش سفالگری به اهالی محله استفاده میشه.
– اتاق زهره، عروس دوم خانواده زهره با بازی اکرم محمدی، شکل یک سالن ورزش کوچک رو به خودش گرفته.
معماری خانهی اسدالله یا همون پدرسالار، به سبک دورهی قاجار با ستونهای بلند و گچبریهای رنگی تزئین شده؛ خوشبختانه گچبریها کیفیت خودشون رو حفظ کردهان، ولی خب از دکوراسیون داخلی و مبلمان فیلم چیزی به جا نمونده.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند، جنب کوچهی اول
۹. خانهی مرادی کرمانی (خانهی قصهها)

گفتیم که در این پیادهگردی، قراره تهران رو از دید شخصیتها ببینیم. ایستگاه بعدی، خونهایه که یکی از قصهپردازهای بهنام ایرانی و خالق یکی از شخصیتهای ماندگار ایرانی، یعنی «مجید» از «قصههای مجید» سالها در اون زندگی میکرده.
خونهای که بیش از ۸۰ سال از زمان ساختش میگذره، ایستگاه نهم ماست؛ خونهای که «هوشنگ مرادی کرمانی» ۲۷-۲۸ سالی در اون زندگی کرده. مرادی کرمانی گفته بود: «چکیدهی نویسندگی من در این خانه است. من در اینجا ازدواج کردم و بچهدار شدم. ۸۰ درصد از کارهایم در این خانه بوده و «قصههای مجید» که معروفترینشان است، در این خانه نوشته شده است. پسرعمویی دارم که میگوید این خانه، زایشگاه مجید است. مجید در اینجا به دنیا آمد و بزرگ شد، هم برای رادیو، هم کتاب و بعد هم تلویزیون».
در حال حاضر، این خانه زیر بازسازی و مرمته و قراره به «خانهی قصه» تبدیل بشه.
تا در کوچهی هداوند به سر میبرید، از بنبست «شیرازی» غافل نشید؛ بنبستی که عرض قابل تاملی داره و روزگاری خونههای انتهای اون، منازل گرونتر و امنتر برای اعیان بوده.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند، کوچهی اول
۱۰. منزل نامزد قیصر

جالب میشه اگه در این شبهای بهاری، چندتا از فیلمهای کلاسیک ایرانی رو از نو یا حتی برای بار اول تماشا کنید! یه پیشنهاد، میتونه فیلم «قیصر» باشه که اواخر دههی ۴۰ ساخته شد و سکانسهای زیادی از اون در همین محله فیلمبرداری شده. منزلگاه دهم ما، خونهی نامزد شخصیت قیصر، یعنی «اعظم» بود.
یه سردر قدیمی و پنجرههای گل گرفته شده، تمام چیزیه که امروز میشه از خونهی اعظم دید. اگه اهلش باشید، میشه همون محوری که این خونه در اون قرار گرفته رو دنبال کرد و جزییاتی ریز از معماری آرت دکو رو دید.
در ذهنتون داشته باشید که اینجا، تنها لوکیشن فیلم قیصر نیست که در این پیادهگردی به اون برمیخوریم…
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند، ادامهی خیابان بیک دامغانی (گذر نواب)، کوچهی شریفی منفرد
۱۱. لوکیشن فیلم گوزنها

الا که تماشای فیلمهای کلاسیک ایرانی رو هم به برنامهی عیدمون اضافه کردیم، قطعا «گوزنها» رو نمیشه از قلم انداخت؛ فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی و محصول سال ۱۳۵۳.
اگه این فیلم رو دیده باشید، تصویر سید رسول (با بازی بهروز وثوقی) رو به خاطر دارید که به زحمت سیگاری روشن میکنه و در کوچهای به پیش میره. اون کوچه، همون کوچهی سرطونه که بنبست کوچکی به نام علائی در اون قرار گرفته. داخل بنبست، خونهی سید رسول واقع شده؛ خونهای تودرتو که روی یکی از قناتهای تهران جاگیر شده و همین تودرتو بودنش، اون رو به لوکیشنی ایدهآل برای تعقیب و گریزهای این فیلم تبدیل کرده.

نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند ، گذر نواب، کوچهی سرطون، بنبست علائی
۱۲. حمام نواب
«قیصر! کجایی که داشِتو کشتن…»

دور از ذهن نیست اگه این دیالوگ فیلم قیصر رو، تمام همهی محلهی امامزاده یحیی از بر باشن! به خصوص که لوکیشنهای زیادی از این فیلم در کوچه پسکوچههای همین محله بوده و خیلی از اهالی قدیمی محله، سر فیلمبرداری اون حاضر بودهان. «حمام تاریخی نواب» یکی از این لوکیشنهاست که مرمت شده و امکان بازدید داره.
از پلههای بازسازی شدهی حمام نواب بالا رفته و نرفته، نمایی کلی از خزینهها و ساختمون حمام سابق پیش چشم نمایان میشه. طاقچههای کوچکی که روز و روزگاری محلی برای قرار دادن وسایل مراجعان بوده، و همینطور سکوها و فضای احتمالی حوضچهها رو میشه به راحتی تشخیص داد.
دیوارها و فضای داخلی موزه حمام نواب هنوز هم بوی سفیداب میدن و هوا کمی دم داره؛ این ویژگی معماری حمام نوابه که هوای اون کمی گرمتر از هوای محیط بیرون باشه.
حالا که در حمام نواب ایستادید، بلند یک کلمه یا جمله رو بیان کنید؛ الان حتما صدای خودتون رو میشنوید که اکو میشه، طنینش بارها بــه در و دیوار میخوره و در گوش میپیچه. این ویژگی، حمام نواب رو به یک موزهی آکوستیک تبدیل میکنه و واقعا بیراه نبوده که با حضور در این حمام، هوای آواز خوندن به سر آدمها میزده!
در حمام نواب، علاوه بر آجرکاری و کاشیکاری، جذابیتهای معماری دیگری از جمله مقرنسکاری هم به چشم میخوره که به مرور زمان و بر اثر مرمتهای غیراصولی از بین رفته. با این حال، این حمام تاریخی در محلهی امامزاده یحیی همچنان یک بنای تاریخی و دیدنیه که تمام اجزای معماری یک حمام سنتی ایرانی و در اون به وضوح به چشم میخوره.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند ، گذر نواب، نرسیده به نیکپور
۱۳. خانهی صنایع دستی نیاک
کمی از جهان فیلمها بیرون میآییم و در گذر نواب به جلو حرکت میکنیم تا به خیابون نعیمی سپهر و پلاک ۱۹ برسیم؛ جایی که «خانهی صنایع دستی نیاک» در اون مستقره. این خونهی ۹۰ متری که از دههی ۳۰ به جا مونده، یکی از کوچکترین خانههای بافت تاریخی اودلاجان به شمار میآد. که سکوهای درویش نشین یا مَصطَبه، سرداب و طاق قاجاری از نمونه تزئینات این خونهست که میشه به چشم دید.
این بنا با مجوز وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، به یک فضای کارگاهی، آموزشی و گردشگری تبدیل شده و در حمایت از بیماران هموفیلی هم فعالیت میکنه. در نیاک، میتونید پوشاک یا زیورآلاتی برای خودتون تهیه کنید تا یک یادگاری از این پیادهگردی پرماجرا به همراه داشته باشید.

نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند ، گذر نواب ، خیابان نعیمی سپهر
۱۴. باغ پسته بک

در ادامهی گذر نواب، باز در جانب شرقی خیابون، میدانگاه کوچک «باغ پسته بیک» رو پیدا میکنیم. کلیت محلهی امامزاده یحیی از چند بخش اصلی برخاسته، یعنی خود امامزاده، بازار و باغات؛ باغهایی که مالکانشون از افراد اعیان و اشراف بودن. گفته شده که انار و پسته، محصولات اصلی این باغها بودن. پس بخش «پسته» ماجرا، از این گفتهها و شنیدهها میآد!
از برای «بیک»، میدونیم که این واژه در گویش آذری به معنای «بزرگ» یا «خان» ایل و طایفهست؛ یعنی دقیقا همون افرادی که اغلب از نامشون برای نامگذاری و شناسایی گذری که نزدیک به محل سکونتشون بوده،، بهره میبردن. حالا احتمالا میدانگاه کنونی پسته بک، در کنار باغی واقع شده که متعلق به خان یا فرد بزرگی بوده و درختان پسته داشته.
یاد و خاطرهی فیلم قیصر در گوشه گوشهی امامزاده یحیی به جا مونده. جالبه بدونید که بقالی شمال باغ پسته بک هم لوکیشن قهوهخونهی این فیلم بوده.
سرانجام این باغ پسته که امروزه همین میدانگاه ازش باقی مونده چی میشه؟ این باغ، به بخشی از تکیه، تبدیل، و وقف ساخت مدرسه میشه؛ یکی از دوازده مدرسهای که توسط یوجین آفتاندلیانس (معمار ارمنی) و رولان دوبرول (معمار فرانسوی) ساخته شد تا نسل جدید نیروی کار باسواد و ماهر رو در اون تربیت کنه.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند ، گذر نواب در تقاطع با ملاباقری
۱۵. دبیرستان پروین


از مدرسهها گفتیم… بیایید کوچهی ملاباقری رو با هم ادامه بدیم و به «دبیرستان پروین» برسیم؛ یکی از دوازده مدرسهی نوبنیاد دورهی پهلوی که معماری اون هم سبک آرت دکو انجام شده و نشون از روز و روزگاری جدیدتر میده.
نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند، گذر نواب ، داخل کوچهی ملاباقری
۱۶. زورخانهی طلاچی
بعد از گذروندن گذر بیطاق محله، یک در کهنهی آهنی پیش رومون قرار میگیره؛ در ورودی «زورخانهی طلاچی»، قدیمی ترین زورخونهی تهران. اینجا همان جاییه که مرشد، هر هفته دم میگیره تا باستانیکارها با آوازش بچرخن و ورزش کنن. گود اینجا، از محلهای ورزش زندهیاد «غلامرضا تختی» بوده و پهلوانان زیادی را در طول این هفتاد سال به خودش دیده؛ پهلوانانی که عکس همهشون روی دیواری در گوشهی زورخونه قاب شده.
«ز خشنودی ایزد اندیشه کن / جوانمردی و راستی پیشه کن»
این بیت شعر هم روی سردر زورخونه خونده میشه؛ جایی که قدیمیها اون را به نام «زورخانهی علی تک تک» میشناسن که ۶۰ سال پیش اون رو اجاره کرده و حالا توسط پسرش گردونده میشه.
«علی تک تک» یا «علی کیان تاش» خودش اهل گود و زورخانه بوده و به واسطهی شونههای پهنش و این که هنگام چرخیدن به چپ و راست خم میشده، به اون لقب «تک تک» رو میدن..

بعد از گذروندن گذر بیطاق محله، یک در کهنهی آهنی پیش رومون قرار میگیره؛ در ورودی «زورخانهی طلاچی»، قدیمی ترین زورخونهی تهران. اینجا همان جاییه که مرشد، هر هفته دم میگیره تا باستانیکارها با آوازش بچرخن و ورزش کنن. گود اینجا، از محلهای ورزش زندهیاد «غلامرضا تختی» بوده و پهلوانان زیادی را در طول این هفتاد سال به خودش دیده؛ پهلوانانی که عکس همهشون روی دیواری در گوشهی زورخونه قاب شده.
«ز خشنودی ایزد اندیشه کن / جوانمردی و راستی پیشه کن»
این بیت شعر هم روی سردر زورخونه خونده میشه؛ جایی که قدیمیها اون را به نام «زورخانهی علی تک تک» میشناسن که ۶۰ سال پیش اون رو اجاره کرده و حالا توسط پسرش گردونده میشه.
«علی تک تک» یا «علی کیان تاش» خودش اهل گود و زورخانه بوده و به واسطهی شونههای پهنش و این که هنگام چرخیدن به چپ و راست خم میشده، به اون لقب «تک تک» رو میدن..
گفته شده که آقای کیانتاش قصهی ما، دچار تصادفی میشه که در اون مقصر شناخته میشه و به جای دیه، نام زورخونه رو به طلاچی تغییر میده؛ هرچند که همونطور که گفتیم، همچنان به نام صاحبش هم شناخته میشه…
نشانی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند، گذر نواب، کوچهی ملاباقری، کوچهی جمشیدپور در تقاطع با خیابان شهید عربزاده
۱۷. سرای کاظمی

برگردیم به خیابون اصلی. اونچه تا کمی پیش، گذر نواب نام داشت، حالا به «امامزاده یحیی» رنگ عوض میکنه و طولی نمیکشه که مسیر، ما رو به خود امامزاده و هستهی محله که محله از اون توسعه یافت، میرسونه؛ امامزادهای که بقعهاش در دوران سلطهی مغولها بر ایران ساخته شده. اما در این لحظه، سروکار ما با «سرای کاظمی» هست که درست مقابل امامزاده واقع شده؛ عمارتی به جا مونده از عهد قاجار که در سال ۱۳۷۹ ثبت ملی شده. بعد از ثبت شدن، عمارت یک دوره بازسازی و مرمت رو از سر میگذرونه و با عنوان «خانهموزهی تهران قدیم» گشایش پیدا میکنه. یادتون باشه که سرای کاظمی، شامل یک موزهی مردمشناسی هم هست.

نشونی: خیابان جاویدی، کوچهی هداوند، گذر نواب که در ادامه به امامزاده یحیی تغییر نام پیدا میکند.
۱۸. بازار نایب السلطنه
یادتونه گفتیم هستهی محله، از باغ و امامزاده و بازار تشکیل شده؟ دوتا بخش پیشین رو پوشش دادیم و حالا نوبت «بازارچهی نایب السلطنه» یا «بازار آل آقا» شده. این بازارچه رو میتونید با به پایان رسوندن خیابون امامزاده، عبور از پانزده خرداد و وارد شدن به خیابون شهید موسی کیانی و تقاطعش با گذر «السلطنه» پیدا کنید.
با قرار گرفتن به موازات ۱۵ خرداد یا بوذرجمهری سابق، بازار آل آقا در محلهی آبمَنگُل و سیروس قرار گرفته. با توجه به نام «نایب السلطنه »، میشه حدس زد که که «کامرانمیرزا» فرزند و نایب السلطنه یا در واقع «جانشین سلطنت» ناصرالدینشاه قاجار، این بازارچه رو تاسیس کرده؛ جایی که تا به امروز، محل کسب صاحبان مشاغله و افراد محله برای برطرف کردن نیازهای روزشون، بهش سر میزنن.
نشونی: خیابان پانزده خرداد، خیابان شهید موسی کیانی، کوچهی السلطنه
۱۹. گرمابهی قبله (حمام خانم)
جالبه که با عصر قاجار شروع کردیم و داریم عقبتر میریم! در میونهی بازارچهی نایب السلطنه ، به «حمام قبله» میرسیم که بانی ساخت اون، خواهر شاه طهماسب صفوی بوده و تشکیل شاکلهی اولیهاش برمیگرده به سال ۹۶۵ هجری قمری؛ یعنی حدود ۵۰۰ سال پیش.
الان که در حال نگاه کردن به حمام خانوم هستیم، اون بنایی رو نمیبینیم که در عصر صفویه میدیدیم؛ این مکان بارها دچار نمزدگی شده و طی فرآیند مرمت، کاشیهای خزینه، کاشیهای ورودی، سنگفرش پلهها و سکوها از بین رفتهان و در کنار همهی اینها، بخش زنانهی حمام هم تخریب شده و به جاش، ساختمونی بالا رفته. ولی همچنان میشه به این کنج از شهر، به چشم یادمانی از سدههای گذشته نگاه کرد که تا به امروز، کار میکنه و حتی میشه قدم به داخلش گذاشت.



نشونی: خیابان پانزده خرداد، خیابان شهید موسی کیانی، کوچهی السلطنه، کوچهی حمام قبله
۲۰. خانهی کیانتاش

حمام قبله، دنبالهی شمالی خیابونیه که بعد از تقاطع با گذر غربی-شرقیِ بازار نایب السلطنه ، به سمت جنوب ادامه پیدا میکنه. دنبالهی جنوبی، «شهید کیانتاش» نام داره که از ایستگاه شانزدهم اون رو به خاطر داریم.
نبش بنبست صالحی، نمونهی دیگهای از معماری آرت دکو رو پیدا میکنیم که تزیینات فرفورژهاش به اسلوب قدیم باقی مونده. اینجا میشه یادی کرد از پهلوانی که زورخونهاش، برای دهها پهلوون، محل جلای روح و تقویت بدن بوده.
نشونی: کوچهی السلطنه، خیابان شهید کیانتاش، نبش بنبست صالحی
۲۱. خانهی اصلانی

با کمی پیشروی در راستهی بازار و گرفتن نخ مسیر تا خیابون شهید کریمی و بنبست سعید، میشه «خانهی اصلانی» رو با تابلوی بزرگ آبیاش به راحتی پیدا کرد. قدمت این خونه به عصر قاجار میرسه، اما جالبه بدونید معبری که خونه در اون واقع شده، با همین تناسبات، در نقشههای عصر صفوی هم به چشم میخوره. الگوی معماری خانهی اصلانی، در سه سطح، زیرزمین ، همکف و بام گسترده شده و الگوی رایج خونههای پیش از مدرنه.
یادتون نره که کوبهها رو روی در چوبی به صدا دربیارید و از داخل خانهی اصلانی دیدن کنید.
نشونی: کوچهی السلطنه، خیابون شهید کریمی، بنبست سعید
۲۲. دروازه دولاب

اگه اهل تهرانگردی باشید، اسم «حصار ناصری» به گوشتون خورده. ولی «حصار طهماسبی» چطور؟ «دروازه دولاب» که امروز وجود نداره ولی میشه نقطهی قرارگیریاش رو پیدا کرد و در مرز اون قدم برداشت، محدودهی این حصار بوده.
به طور کلی، برای حفاظت از امنیت شهر و کنترل رفتوآمد و دفاع در برابر دشمن، شهرها با حفاظی در اطراف بنا میشدن و نقطهی آغازین بازارچهی نایب السلطنه که در منتهیالیه شرقی اون و در تقاطع خیابان السلطنه با ری قرار داره، محلی بوده که پیشتر، دروازه دولاب در اون قرار داشته. تصور کنید؛ شما اکنون در جایی گام برمیدارید که حد و حدود نهایی تهران عهد صفوی بوده!
نشونی: تقاطع کوچهی السلطنه و بازار با خیابان ری
۲۳. بستنی اکبر مشتی

به انتهای مسیر، و برِ خیابون ری رسیدیم و یک کاسه بستنی زعفرونیِ پر از خامه و پسته در انتظار ماست!
بستنی اکبر مشتی، الان هشتاد سالی میشه که با جادوی طعمهای دلچسبش، جگر رهگذرها رو خنک میکنه! «اکبر ملایری» ملقب به «اکبر مشتی»، در دوران حکومت ناصرالدینشاه از ملایر به تهران مهاجرت کرد و با مشاغل گوناگون، روزگا رمیگذروند. در دوران مظفرالدینشاه، از طریق کسانی که به دربار رفت و آمد میکردن، با خوراکی تازه از راه رسیدهای به نام بستنی آشنا شد و تلاش کرد تا طرز تهیهاش رو یاد بگیره.
اواخر دوران رضاشاه بود که اکبر خان مشتی، توانست مغازهی بستنیفروشی خودش رو در محلهی آب مَنگُل تاسیس کنه. برای مردم تهران که تا اون روزگار، چندان با بستنی آشنایی نداشتن، طعم و مزهی این خوراکی جدید چنان دلپسند بود که آدمها از هر سوی تهران، برای تهیهی بستنیهای اکبر مشتی، روانهی بازارچهی نائبالسلطنه میشدن. درست مثل ما که هزاران قدم راه اومدیم تا در نهایت، دل و جگرمون رو در گرمای ملایم بهاری، خنک کنیم!
نشونی: تقاطع خیابان ری و بازار نایب السلطنه
در این مسیر، با شخصیتها و افراد واقعی و داستانی سِیر کردیم. حالا میتونیم به این فکر کنیم که هر سنگفرش قدیمی، زیر پای یک رجل درباری قاجار بوده و کنج هر دیوار کاهگلی و آجری، محل جمع شدن خاتونها و خانمهای چادر به دندان بوده. چنین نگاهی، باعث میشه از پس دیوارهای فرو ریخته و درهای سیمانگرفتهی محله، دوران شکوه و جلالش رو تصویر کنیم و قلب تاریخی تهران که متاسفانه به شدت خسته و فرسودهست رو با عطوفت بیشتری ببینیم.