برای اینکه شِمایی کلی از مسیر «کوچه و خانهها، نخل و کاجها» داشته باشید، نقشهی پیاده رو از همین جا دانلود کنید؛ از سر زدن به بقیهی مسیرها و امتحان کردن «مثلث»ها هم غافل نشید!
پیچ شمیران یا به زبون عامیانه «پیچ شمرون»، به تقاطع خیابون انقلاب (شاه رضا) و خیابون شریعتی (خیابان کوروش کبیر) که نقطه شروع جاده قدیم شمیرانات بود میگن. قبل از احداث خیابان ولیعصر (پهلوی)، خیابون شریعتی تنها مسیری بوده که از پیچ شمرون، تهران رو به قریه شمرون وصل میکرد و چون این جاده با پیچ تندی به سمت غرب شروع میشد، این اسم روش موندگار شد. زمانی پیچ شمرون، شمالی ترین نقطهی شهر تهران بود اما با توسعهی شهر، حالا این منطقه حوالی مرکز تهران قرار گرفته و در تقاطع مناطق ۷ و ۱۲ شهرداری تهران قرار گرفته.
توی این مسیر از پایین پیچ شمرون مسیر رو آغاز میکنیم و با حدود ۳ تا ۴ ساعت پیادهروی و پرسه، خودمون رو به بخشهای بالاتر جاده پیچ شمرون با تقاطع خیابون تخت طاووس (مطهری کنونی) میرسونیم.
در این مسیر پر هیجان، از اسامی بزرگی در تاریخ و فرهنگ و هنر ایران یاد میکنیم و سری به یادگارانشون میزنیم، از سه محلهی دولت، بهار و باغ صبا عبور میکنیم و از تماشای خانههایی با کوشکهای قجری، چلنگری و طرحهای فلزی زیبای روی درها و سردرهای گچی لذت میبریم. چه روایتها که در این کوچه پس کوچهها نخوابیده.
راستی توی این مسیر، سه بار فرصت پرسه زدن و خارج شدن از مسیر و بعد، دوباره برگشتن بهش وجود داره.
۱. خانهی پدری صادق هدایت

مسیر از خیابون هدایت یا (تقوی کنونی) شروع میشه؛ خیابونی به قدمت تهران ناصری که اسم خودش رو از زمینهای «مخبرالسلطنه هدایت»، وام گرفته.
در تهرانِ قدیم، یا بهتر بگیم طهرانِ ناصری، خیابونِ هدایت در میانهی محله دولت قرار گرفته بود، محلهای که از باغها و عمارتهای درباریان قاجاری تشکیل میشد. حتی بعد از مشروطه هم، نزدیکی به مجلس باعث شد که دولتمردان و رجال سیاسی در این حوالی ساکن بشن.
قبل از خاندان هدایت، این خانه متعلق به «احمد مشیرالدوله» بوده است و بعدتر پدربزرگ پدری هدایت، «جعفر قلی نیرالملک»، این خانه رو از مشیرالدوله میخره و با خرید همون زمینهای اطراف، باغ بزرگی میسازه و برای هر کدوم از فرزندانش خونهای بنا میکنه. از منابع و اهالی قدیمی این محله اینطوری خواندیم و شنیدیم که این خونه توسط اعتضاد الملک، پدر صادق هدایت و دیگر برادرانش، با این شکل و ساختار بنا میشه و تلفیقی از معماری قاجار و معماری دوره پهلوی داشته.
خانهی صادق هدایت بازدید عمومی نداره ولی اگر بخواید سرکی به داخل بکشید، از شیار و شکستگی روی در میتونید حیاط و کاشیکاریهای روی دیوار رو دید بزنید.
راستی اگه تو نقشه دنبال خیابون هدایت میگشتید و دیدید یک خیابون هدایتی هم سمت دروس وجود داره، نگران نشید! برای این که بیشتر بدونی و تیکههای پازل تهران برات چیده بشه، باید بگم هدایتهای محلهی دروس هم متعلق به همین مخبرالسلطنهی هدایته، که اواخر عمرش رو اونجا گذرونده.
نشونی: خیابان لالهزار، خیابان تقوی، پلاک ۳
۲. سقاخانهی قمر بنیهاشم


از تقوی و با گذر از سعدی، وارد برادران قائدی میشیم. در کوچهای به اسم نادری، سقاخونهای وجود داره به اسم قمر بنیهاشم. اما در همین حوالی و رو به پایین تا حوالی شاپور و حتی بازار بزرگ تهران، سقاخونه کم نیست. شاید یکی از اصلیترین سقاخانههای این منطقه، سقاخانهی «آیینهی طهران» یا سقاخونهی «ظهیرالاسلام» باشه که بد نیست چند دقیقهای از مسیر خارج بشید و بهش سری بزنید، چون روایت جالبی بهش گذشته…
این سقاخونه رو فردی به اسم «حاج میرآخور» در سال ۱۲۶۵ شمسی ساخته و یعنی بیشتر از ۱۳۵ سال پیش!
در تاریخی که از ساکنین نقل میشه، گفته میشه میرآخور یک بار هنگام عبور از این محل، نوری مشاهده کرده و بلافاصله نذر میکنه که اگر حاجتش برآورده شد در همین مکان سقاخونهای بنا کنه.
سقاخونه از ابتدا به این شکل نبوده، یه دیگ بزرگی بود برای رفع تنشگی رهگذران. گویا از سال ۱۳۴۸ هجری شمسی و با تعریض خیابان نمای بیرونی این سقاخانه امروز با کاشیهای جدید پوشونده شده و امروز برای اهالی، محلی متبرک و مقدسه.
اگر نسبت به کوچه پس کوچههای این حوالی کنجکاو شدید، میتونید مدتی رو در اینجا پرسه بزنید و بعد برید سراغ ایستگاه بعدی. این پرسهی اول شماست.
نشونی سقاخانهی قمر بنی هاشم: خیابان قائدی، خیابان نادری
نشونی سقاخانهی آیینه طهران: خیابان ظهیر الاسلام، تقاطع کوچهی آزادیخواه
۳. موزهی نقاشی پشت شیشه


برگردیم توی مسیر…
به حوالی خونهی تقریبا ۱۰۰ سالهی «سیاوش شقاقی» یا همون ساختمون «موزهی نقاشی پشت شیشه» که رسیدید، بدونید با یک موزهی کمتر شناخته شده طرف هستید. «موزهی نقاشی پشت شیشه» در سال ۱۳۰۷ توسط پدر آقای سیاوش شقاقی به مناسبت فارغ التحصیلی از رشتهی پزشکی، به اون پیشکش میشه. این خونه مطب و خانهی آقای شقاقی بوده، اما بعد از درگذشت دکتر شقاقی، ورثهی این خونه، اون رو در حوالی دههی ۷۰ شمسی به شهرداری میفروشن و از سال ۱۳۷۷ اینجا تبدیل به موزهی نقاشی پشت شیشه میشه. برای اینکه با این تکنیک زیبا آشنا بشید و بدونید نقاشی پشت شیشه چیه، پیشنهاد میکنیم به خود موزه سر بزنید.
موزه تا آخر تعطیلات عید، به جز روز عید فطر از ساعت ۹ تا ۱۷ بازه.
نشونی: خیابان هدایت، سعدی، پلاک ۲۰۲
۴. خانهی ظهیرالاسلام

این خانه، عمارتی قاجاری بوده که مالکیتش رو به خانوادهی امامجمعه، یعنی «سید زین العابدین امام جمعه» پسر «سید ابولقاسم امام جمعه» ملقب به ظهیرالاسلام میدونن.
ظهیرالاسلام دختر یکی از همسران ناصرالدین شاه رو به همسری میگیره و یکی از دامادهای ناصرالدین شاه و از نزدیکان دودمان قاجارها میشه. بعضیها هم این عمارت رو به مالکیت «محمد ولیخان تنکابنی»، یا «سپهبد تنکابنی» از چهرههای انقلاب مشروطه میشناسن.
یکی از روایتها راجع به مالک اصلی بنا، مربوط میشه به تلگراف محمدعلیشاه به فرمانده سپاه مشروطهخواهان: «محمد ولی؛ محض نمک به حرامی تو به دولت، املاک تو را خالصه نمودیم».
میگن به این ترتیب، خونهی سپهدار تنکابنی به ظهیرالسلام، پسر امام جمعه تهران میرسه.
این خونه که سالها متروکه بود و در معرض نابودی قرار گرفته بود، در سال ۱۳۹۶ مورد بازسازی قرار گرفت.
تفاوتی که این عمارت با اکثر عمارتهای قاجاری داشته، تلفیق معماری اروپایی در معماری سنتی دورهی قاجاریه بوده، تا جایی که داخلش گچبریهایی معروف به گچبریهای لندنی داشته. مدل معماری این عمارت شباهت زیادی به خانهی «قوام السلطنه» (موزهی آبگینه) در خیابون سیتیر و خانهی «فخرالدوله» در خیابون ایران داره؛ خانههایی که با الهام گرفتن از معماری اروپایی، پلهها و ورودی نه در تو رفتگی، بلکه در بیرون از نما قرار داره.
«طاهر پورحیدری»، هنرمند و نقاش معاصر، از این بنا، هنگامی که در حال بازسازی بوده، یک نقاشی کشیده. طاهر از خانههای قدیمی و کوشکی، از درختان کاج و خیلی از مناظر شهر تهران نقاشیهای زیبایی کشیده.
از یک نقاشی دیگهای از طاهر، در دو ایستگاه بعد صحبت میکنیم.

نشونی: تهران، خیابان سعدی شمالی، خیابان برادران قائدی، خیابان ظهیرالسلام
۵. تاپس برگر


در تقاطع خیابون صفی علیشاه و قائدی، شاید با کرکرههای پایین مغازهای روبرو میشید که در گذشته آوازهی همبرگرهاش، نه فقط محله، بلکه کل تهران رو پر کرده بود. اما اگر کرکره بالا بود، خیلی خوش شانس هستید!
برگری قدیمی در تهران کم نداریم، اما به احتمال زیاد «تاپس برگر» که قدمتش به سال ۱۳۴۸ میرسه شماره ۱ این برگرهای تهران باشه.
با بررسی فرهنگ غذای شهری تهران، بهنظر میرسه که برگر در اوایل دههی چهل وارد بازار غذای ایران شد. تاپس برگر در ابتدا و سال ۱۳۴۸ در بلوار ناهید خیابان جردن بود و بعد به ونک و ساختمون آلمینیوم و بعد این شعبه گسترش پیدا کرد. تاپس برگر اولین همبرگرهاش رو با قیمت سه تومان میفروخت که با یه بطری پنج ریالی نوشابه و یک پاکت سیب زمینی به بهای پنج ريال، قیمت كل غذا از چهل ریال بیشتر نبود.
اما وقتی همبرگر تاپس قیمت غذای خودش رو بالا برد و چهل ریال کرد، بلبشویی در تهران شد! تا جایی که حتی شهرداری دخالت کرد و دستور بازگشت به قیمت قدیم رو داد؛ اما صاحب تاپس برگر زیر بار نرفت که نرفت.
در حال حاضر فقط همین یک شعبه از تاپس فعاله و همچنان برگرهاش زبانزده و کشتهومردههای خودش رو داره؛ مخصوصا با اون سسهاش با ترکیب سرّیش!
اگر مغازه باز بود . گرسنه بودید، خودتون رو به یک برگر با طعم نوستالژی دعوت کنید، ولی بدونید که توی مسیر باز هم پیشنهاد هست.
نشونی: خیابون قائدی (هدایت)، نبش چهار راه صفی علیشاه
۶. نخل تنهای گاراژ


حالا یک قواره بالا میآییم و رسما سروقت پیچ شمرون میریم. در تقاطع خیابون انقلاب کنونی (شاهرضای سابق) و خیابون شریعتی (جادهی قدیم شمرون)، گاراژی قدیمی و تقریبا متروک به اسم «بویوک نوا» با رنگ آبی سردر و سولهاش معلومه و از دوران اوج مدرن شدن زیرساختهای حملونقل ایران به یادگار مونده. میشه زمانی رو تصور کرد که گاراژ پر بوده از گفتوگوی شوفرها با آپاراتی و مکانیکها: «اوستا یه نگاه بکن به چرخ عقبش، صدا میده!»، «پسر اون آچار رو وردار بیار کار آقا رو راه بندازیم…»
اما، بخش عجیب گاراژ، نخل تنهاییه که در سالن مسقف این گاراژ گیر افتاده! از پشت شیشههای قسمت جنوبی گاراژ که چشم بندازید داخل، نخلی رو میبینید که سالیان ساله در گوشهی گاراژ آرمیده. تنها شاهد زندهی تمامی وقایع پیچ شمرون که هنوز برای ما سواله این نخل اونجا چیکار میکنه!؟
در زمانی که این نخل حال بهتری داشته، طاهر پورحیدری، نقاشی از اون کشیده. کاری از مجموعهی «نظامآبادی» این هنرمند.
نخل تنهای گاراژ، یکی از عجیبترین نقاط این شهر پر از رمز و رازه.

نشونی: خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شریعتی
۷. ساختمان بانک ملی

تنوع و داستانهای پیچ شمرون که تمومی نداره.
بانک ملی با اون نمای آجریاش، نمایندهی داستانهای زیر پله و از معجونیها و اغذیهفروشیهای ارمنی و باسابقه، قصههایی میگه. این نما، دروازهای میشه برای رفتن به داستانهای بالای خیابون و پیچ شمرون، پس بریم بالا ببینیم چه خبره…
نشونی: خیابان انقلاب، بین خیابان شریعتی و بهار جنوبی
۸. گالری آپادانا
درست در سر نبش خیابان بهار جنوبی، قدیمیترین و اولین گالری هنر نوگرای ایران قرار داشته؛ یعنی «گالری آپادانا» که اگرچه الان ساختمونش به یک هتل تبدیل شده و بین هیاهوی سیسمونیفروشیها گم شده، اما زمانی محلی بود برای شکل گرفتن اولین تحرکات و جنبشهای هنرهای معاصر.
گالری آپادانا که با اسم «کاشانهی هنرهای زیبا» هم شناخته میشد، در سال ۱۳۲۸ با تلاشها و هزینهی «محمود جوادیپور»، «حسین کاظمی» و «امیرهوشنگ آجودانی» افتتاح شد.
همزمانیِ افتتاح این گالری با فارغ التحصیلی گروههای اول و دوم دانشکدهی هنرهای زیبا، نقش پر رنگ و همافزایی قابل توجهی در صحنهی هنری اون زمان تهران داشت.
اگرچه عمر این نگارخانه با تبوتاب تهران در سال ۱۳۲۹ به یک سال هم نکشید، اما در همین یک سال، با میزبانی و نمایش آثار هنرمندان نوگرای ایرانی و تعامل با گروهها و انجمنهای هنری تهران، نه تنها اثر شگرفی تا به امروز روی هنر معاصر ایران گذاشت، بلکه به فضایی برای انتقاد و هجمهی منتقدان نوگرایی و تجدد، همچون «جلال آل احمد» هم تبدیل شده بود. گالریهایی همچون آپادانا و «هنرجدید» که جلوتر ازش میگیم، نسل اول و شکل دهندهی گالریهای کنونی در ایران هستن.
نشونی: خیابان انقلاب، ابتدای بهار جنوبی
۹. ساختمان ادارهی کل سازمان فنی و حرفهای


کمی داخل بهار جنوبی قدم میزنیم و از کوچهی یونسزاده، وارد شریعتی میشیم. تا به الان، از روزهای مدرن شدن تهران گفتیم و نمیشه از معماری اون دوران نگیم. یکی از عوامل پررنگ موثر روی فرهنگ و هنر اون دوره، مدرنیزاسیونی بود که با افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۴۸، ۱۳۴۷ آغاز شد و تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. یکی از شاخصترین بناهای این حوالی که متاثر از اون سالها بود، هتل-پانسیونی در جاده قدیم شمرون بوده که الان در تملک «اداره کل سازمان فنی و حرفهای استان تهران» قرار داره.
بنایی که با سقف بیرون زده، آجرهای لعابدار دو رنگش، استفادهی خلاقانه از مصالح برای تنوع دادن به نمای ساختمون نسبت به بناهای مرسوم اون زمان، و تفاوت بین طبقهی اول با باقی طبقات، ساختمونی کاملا متفاوت در ابتدای دههی ۵۰ شمسی رو برای این محله ایجاد کرده.
چند دقیقهای برید توی بحر آجرها، فرمها و اختلافی که این ساختمون با بناهای اطرافش داره….
نشونی: خیابان شریعتی، نبش کوچهی پیر جمالی
۱۰. موزهی خوشنویسی ایران


جاده شمرون رو به سمت بالا میریم تا در انتهای بنبست فولادوند، به موزهای مهجور اما ارزشمند برسیم، «موزهی خوشنویسی».
خانهی تاریخی فولادوند یکی از خونههای ارزشمند تاریخی شهر تهرانه که در طول سالها به عنوان لوکیشن فیلمها و سریالهای ایرانی مورد استفاده قرار میگرفت و بعد از مرمت و بازسازیش، به عنوان موزهی خوشنویسی تغییر کاربری داد.
عمارت فودلاوند یکی از همون خانههای کوشکی بود که بین سالهای ۲۶ تا ۲۰ شمسی بین باغی -که دیگه اثری ازش نیست- ساخته شده، و محل سکونت «غلامرضا فولادوند» نمایندهی شاهرود در مجلس شورای ملی بوده. شاید بشه مهمترین نماد این خونه رو، ستونهای استوانهایش دونست که حتی بعد از بازسازی سال ۱۳۴۹ هم، همچنان عیان و مشخص به چشم میآن.
طرح تأسیس موزهی خوشنویسی ایران در تابستان ۱۳۹۴ رقم خورد و در سال ۱۳۹۶، آمادهی نمایش آثار و نگهداری از گنجینه نفیسی از آثار خوشنویسان شد. این موزه نگاهی به تاریخ خوشنویسی ایرانی داره؛ هنری اصیل و با قدمت در ایران که نشون از هویت فرهنگی ایران داره.
آثار موزه، گنجینهای از قطعات خوشنویسی، نسخههای خطی، مرقع، طومار، قلمدان و قلمتراش و ادوات دیگهی خوشنویسی و همچنین مهر و انگشتری و ظروف منقشه که به خطوط کوفی، نسخ، ثلث، ریحان، رقاع، تعليق، نستعلیق و شکسته نستعلیق نوشته شدهان.
آثاری که در این موزه به نمایش دراومده، متعلق به قرن سوم و چهارم هجری قمری، تا دوره قاجار و اوایل پهلویه و شامل نمایش آثاری از استادان شاخص اما گمنام و ناشناخته خوشنویسی، و خوشنویسان بزرگی چون «خواجه اختیار»، «منشی علی»، «رضا عباسی»، «میرزا احمد نیریزی»، «میرزا غلامرضا اصفهانی»، «میر حسین خوشنویسباشی»، «شکرالله نامهنگار»، «محمد رضا کلهر»، «محمد حسین عماد الکتاب» و هنرمندان دیگهست.
این موزه بازدید عمومی داره، اما ساعت کارشون در نوروز زیاد مشخص نیست. برای همین برای بازدید بهتره قبلش باهاشون تماسی بگیرید تا از باز بودنش مطمئن بشید.
ولی اگر باز بود، بیشک، پیشنهاد اختصاصی پیاده، داخل رفتن و تماشای آثار خط و خوشنویسی هنرمندانه.
نشونی: خیابان شریعتی، بنبست فولادوند
۱۱. خانهی دکتر شهریار عدل

باز هم بالاتر میریم تا وارد خیابون معروف حقوقی بشیم. از اینجای مسیر به بعد هم، از اسامی شاخصی در فرهنگ و هنر ایران صحبت میکنیم.
درست پشت به پشت خانهی فولادوند که ازش صحبت کردیم، خانهی همسایهاش دکتر «شهریار عدل» قرار داره؛ خونهای که با یک تابلو به نام دکتر مشخص شده و حتی اگر چشم بندازید داخل، جیپ آقای عدل هنوز در حیاط پارکه.
شهریار عدل متولد سال ۱۳۲۲، باستانشناس، پژوهشگر تاریخ هنر و از چهرههای برجسته در حفاظت از میراث فرهنگی ایران بود. عدل در تهران متولد شد و تحصیلاتش رو در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر در فرانسه ادامه داد. سالها در یونسکو فعالیت داشت و نقش کلیدی در ثبت جهانی آثار تاریخی ایران ایفا کرد. شهریار عدل در پروژههای مهمی مثل مستندسازی و حفاظت از تخت جمشید، چغازنبیل و نقش جهان نقش مؤثری داشت. ایشون در کنار پژوهشهای میدانی، مقالات و کتابهای متعددی که در حوزهی تاریخ هنر و معماری ایران منتشر کردن، تلاش زیادی برای حفظ بناهای تاریخی ایران از طریق همکاری با سازمانهای بینالمللی انجام دادن.
درود به هرکسی که برای تاریخ و فرهنگ این مملکت قدمی برداشته.
نشونی: خیابان حقوقی، پلاک ۶۶
۱۲. کانون چاووش


«همراه شو عزیز» تا خیابان حقوقی رو به پیش بریم و به کانون چاووش برسیم.
کانون فرهنگی و هنری چاووش در دههی ۱۳۵۰ با ابتکار «محمدرضا لطفی» و با حمایت «هوشنگ ابتهاج»، همراه با «حسین علیزاده» شکل گرفت. این کانون مجموعه آلبومهایی به نام «چاووش» منتشر کرد که در مجموع ۱۰ آلبوم ارائه شده در بازار بود. آلبومهای ابتدایی و انتهایی بیشتر جنبه هنری داشتن، اما آثار شمارهی ۲ تا ۸ بهشدت تحت تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی ایران در دوران انقلاب ۱۳۵۷ بودن. این مجموعه آلبومها با نوازندگی محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، «هوشنگ کامکار» و «پرویز مشکاتیان» و البته صدای «محمدرضا شجریان» و «شهرام ناظری»، تأثیر عمیقی روی موسیقی سنتی ایران گذاشتن و در مسیر تحول و گسترش اون نقش مهمی ایفا کردن.
چاووش علاوه بر تأثیر اجتماعی و سیاسی، از نظر موسیقایی هم تحول بزرگی ایجاد کرد. این کانون باعث شد موسیقی سنتی ایران در نوازندگی، خوانندگی، رنگآمیزی ارکستر و حتی چندصدایینویسی پیشرفت کنه و این نوآوریها موسیقی سنتی ایران رو به سمت فرمهای پیچیدهتر و پختهتر سوق داد.
کانون چاووش بعد از استعفای دستهجمعی موسیقیدانان رادیو تلویزیون ملی ایران، از جمله اعضای گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی، در واکنش به فضای سیاسی اون زمان و بهویژه واقعهی ۱۷ شهریور، شکل گرفت. گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و گروه عارف با آهنگسازانی مثل حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، از شاخههای اصلی کانون چاووش بودن. تا قبل از پیروزی انقلاب، آثار این مجموعه مخفیانه ضبط و منتشر میشد. سرودهایی مثل «برادر نوجوونه»، «ایران ای سرای اُمید» و «همراه شو عزیز» از قطعات معروف خروجی از کانونه چاووشه.
کانون چاووش در سال ۱۳۶۳ عملاً تعطیل شد و با خروج هنرمندان اصلیاش، فعالیتش به پایان رسید. آخرین اجرای اعضای باقیمونده، سال ۱۳۶۷ با آهنگسازی حسین علیزاده و آواز شهرام ناظری تو تالار وحدت برگزار شد.
نشونی: خیابان حقوقی، پلاک ۴۲، ساختمان ۱۱۰
۱۳. خانهی ژازه تباتبایی


در حالی که آوای « ایران ای، سرای اُمید…» در ذهنمون همچنان طنین اندازه، برمیگردیم به شریعتی و میریم اون دست خیابون تا وارد کوچهی صدیق بشیم و بعد برسیم به کوچهی تباتبایی. جایی که خانهی «ژازه تباتبایی» در میانش قرار داره.
ژازه تباتبایی نقاش، مجسمهساز، شاعر و نمایشنامهنویس، سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد؛ هنرمندی نوگرا که شاید بیشتر از نقاشیها و نوشتههاش، شهرتش رو از فیگورهای خلاقانه و مجسمههای فلزیش داره! مجسمههایی که از سرهم کردن یا همون اَسِمبلاژِ قطعات فلزی ماشینآلات صنعتی، و اتومبیل و دوچرخههای قراضه که از میدون شوش و بین اسقاط فروشیها پیدا میکرد میساخت.


عناصر فولکلور و آیینی مثل اسبها، خورشید، شیر، دیو و زن و سربازهایی که حالا از نگاه ژازه و به دستش، در زمونهی مدرن و روزگار ماشینی گیر افتادهان، جمعیت شهر آهنی اون رو تشکیل میدادن. از ژازه در کنار «پرویز تناولی»، «ناصر اویسی»، «حسین زندهرودی» و… بهعنوان یکی از پیشگامان مکتب سقاخانه یاد میشه.
ژازه در اواخر دههی سی شمسی، وقتی حدودا سی ساله بود، گالری «هنر جدید» رو در مجاورت خونهی پدریش یعنی همون خونهی کوچهی صدیق که روی درش JAZEH حکاکی شده راه انداخت. گالری هنر جدید یکی از مهمترین فضاهای نمایش آثار هنری حتی تا به همین امروز بود. هنر جدید در ادامهی گالری «آپادانا» و گالری «استَتیک»، سومین گالری شاخص پایتخت به حساب میاومد؛ مکانی که نه فقط با نمایش آثار هنرمندان ایرانی و اروپایی و آمریکایی، بلکه با برگزاری دورهمی، شب شعر و کلاس نقاشی، برای حدود سه، چهار دهه، به پرترددترین پاتوق هنرمندان معاصر تبدیل شد.
شیفتگی ژازه نسبت به هنر عامیانه، نه فقط در کارهاش، بلکه در انتخاب و هنرگردانی آثار در گالری هنر جدید هم کاملا مشهود بود، چرا که اون گالری و استودیوش رو برای نمایش نقاشی کودکان و مردم عادی هم در اختیار میذاشت.


ژازه، هنرمندیه که با وجود گذر بیش از یک دهه از مرگش همچنان آثاری داره که در نقاط شاخصی از شهر به چشم میخورن. بله؛ درسته که بیشتر مجسمههای شاخص تهران رو با با آثار پرویز تناولی و بهمن محصص میشناسن، اما آثار ژازه هم در شهر کم نیستن.
خانهی هنرمندان (اسبهای جلوی درب ورودی)، حیاط و گالری باغ انجمن خوشنویسان، گنجینهی بانک پاسارگاد در باغ نگارستان و موزهی فرش تهران، چهارتا از نقاط فرهنگی شاخصی هستن که تا به امروز، میزبان آثاری از این هنرمند فقید هستن. البته ردپای ژازه در شهر به این نقاط ختم نمیشه و گهگداری در نمایشگاههای هنرمندان معاصر در گالریهای گوشه کنار شهر هم، شخصیتهای شهر آهنی ژازه هنوز به چشم میخوره…
آثار ژازه تباتبایی رو میشه در کلکسیونهای نفیس جهان مثل موزه لوور، موزه متروپولیتن نیویورک، گنجینهی موزه هنرهای معاصر تهران و مجموعههای ملی و شخصی معاصر دنیا پیدا کرد.
راستی، اگرچه زمانی قرار بود خانهی ژازه تبدیل به موزه بشه، اما در حال حاضر به هیچ وجه بازدید عمومی نداره، و یک ملک شخصیه.
نشونی: خیابون شریعتی، خیابون صدیق، کوچهی تباتبایی
۱۴. سینما ریوُلی (سینما صحرا کنونی)


از خانهی ژازه و کوچهی تباتبایی جدا میشیم و وقتی وارد خیابون طالقانی شدیم، به سمت جادهی قدیم شمرون حرکت میکنیم. کمی بالاتر، «سینما صحرا» با چهرهی عظیم و مغموم حال حاضرش منتظر ماست.
سال ۱۳۴۰ شمسی بود که ساختمان سینما ریولی یا صحرا کنونی به نبش این بن بست اضافه شد. آرشیتکت بنا مرحوم «یوسف شریعتزاده»ست و یکی دیگه از کارهای مطرح ایشون، ساختمان کتابخانهی ملی در تپههای عباسآباده که بعد از انقلاب ساخته شده.
سینما صحرا در یک بافت شطرنجی از شهر تهران دوران پهلوی دوم ساخته شد. وقتی که خیلی پیشتر، دروازههای شهر از جمله دروازهی دولت و دروازهی شمیران خراب شده بود و شهر حسابی داشت با شکل و شمایلی مدرن فراتر از بافت ارگانیک و محدودهی قبلی خودش رشد میکرد. در سال ۱۳۴۵، ریولی با نمایش فیلم «کتاب آفرینش» ساختهی «جان هیوستون» کارش رو شروع کرد.
ساختمان رو میشه به دورهایی از زیباییشناسی معماری مدرن نسبت داد که به آن «تندیسگرایی مدرن» یا «مدرنیسم متاخر» میگفتن. جایی که توانایی خمش دادن به بتن از لحاظ تکنیکی فراهم شده بود و معمارها سراغ پیچوخم دادن و مجسمهبازی با بتن در کارهاشون رفتن! سینما «رادیو سیتی» در مسیر «به دنبال ردی از گربه» هم یکی از سینماهاییه که چنینی تکنیکی از خم دادن به بتن توسط آرشیتکت «حیدر غیایی» درش بهکار رفته.
سازهی بنای سینما صحرا اگرچه فلزیه اما تمام حجم اون با بتن پوشیده شده و هیچ تزئیناتی توی این حجم دیده نمیشه. کل بنا از کنار هم قرار گرفتن حجمهای آشنایی مثل مکعب و دایره شکل گرفته که در نهایت از ترکیب و تداخل اونها یه حجم ناب و تازهی مدرنیستی سر برآورده.
ریوُلی اگرچه دیگه اون فرد جوان و خوشهیکل دههی پنجاه شمسی نیست اما به طور حتم تو خاطرهی جمعی چند نسل از شهروندان، هنوز همون سینمای دوست داشتنی و شورانگیز سالهای نهچندان دوره.
حالا که با این سینما آشنا شدید، شاید اگه یه روزی یه جایی شنیدید که یکی داشت میگفت: «یادش بخیر، اسپارتاکوس با بازی کرک داگلاس فقط تو سالن هزار نفره سینما ریولی با صدای استریو می چسبید»، اون موقع تو هم میتونی یه طرف این گفتگو باشی!
راستی! گرافیتی مخدوش شدهای از یک پسربچه که روی دیوارهی سینما به چشم میخوره هم کاری از گرافیتی آرتیست معروف، «بلک هند» هست و از معدود – شاید هم تنها! – گرافیتیهای به جا مونده از این هنرمند شهریه.
نشونی: خیابان شریعتی، بعد از سهراه طالقانی
۱۵. اتاق مطالعهی بازار کتاب

از جدارهی غربی جادهش شمرون، از کوچه سودمند و شهناز سابق وارد محلهی بهار میشیم. خودتون رو با پرسه زدن و از هر راهی که دوست دارید به کوچهی شکیبا برسونید. اینطوری هرکسی با یک دید و تجربه به ایستگاه بعدی میرسه.
«بازار کتاب هنری» که از سال ۹۷ در مدرسهی عکاسی و سینمایی «رای نو» در جریانه، حول مدیوم هنریِ «چاپ» شکل گرفته و بازارچههایی با دهها کسبوکار و هنرمند مستقل هم برگزار کرده که کتاب هنری، زین کتاب عکس، کارت پستال، استیکر و آثار چاپ دستی خودشون رو به فروش میرسوندن.
اما در اتاق مطالعهی محلهی بهار چه خبره؟
اتاق مطالعه یه کتابفروشیه، فضاییه برای در دسترس قرار گرفتن کتابهای هنری خودنشر و مستقل و معرفی کتابسازانی که در نقاط مختلف در حال تولید هستن؛ میشه گفت یک تبادل فرهنگی بین افراد حاضر در اتاق مطالعه شکل میگیره.
ساعات کار اتاق مطالعهی بازار کتاب معمولا محدوده و بهتره از قبل باهاشون هماهنگ بکنید.
نشونی: خیابان بهار، خیابان شکیبا، پلاک ۱
۱۶. این پیتزا

درست در محوطهی این خونه و پشت بازار کتاب، پیتزریای محلی «این پیتزا» قرار داره.
به قول خود بچه های «این پیتزا اینجا یه مغازهی نقلی و فسقلیه که حالا شده پیتزا فروشی ایتالیایی. خوش رنگ و لعاب بودن اینجا از همین سردر و پیشخوان این مغازه ای نقلی نمایانه. اولویت برای تیم این پیتزا خلق لحظات گرم و صمیمی و دوستانه در فضای اینجاست».
در کنار پیتزاهای متنوع با تا پینگ های هیجانانگیز توی این روزهای بهاری و باقیمونده از تعطیلات نوروز از خوشمزه هایی مثل دیپ دال عدس، دیپ پاپریکا و سالاد بلال و لبو هم نباید غافل شد. خلاصه که خیابون بهار از وقتی کرکرهی «این پیتزا بالا رفته، دیدنیتر و خواستنیتر شده…
پیشنهاد پیاده اینه که به این ایستگاه در انتهای مسیر سر بزنید که شب شده باشه و حس و حال پیتزا خوردن، بیشتر باشه!
نشونی: بهار، خیابان حمزهزاده علمداری
۱۷. پارک و خانهی استاد حسین لرزاده

به پرسهزنی و بازیگوشی توی کوچه پسکوچههای بهار ادامه میدیم تا برسیم به پارکی کوچک و خونهی «استاد حسین لرزاده»، معمار معاصر.
این بنای حدودا ۷۰ ساله، خونه خود استاد حسین لرزاده بوده که نام اون با آرامگاه فردوسی و کاخ مرمر، مسجد اردبیلیها در محلهی شاپور – به مسیر «با کوله باری از خرده فرهنگها» مراجعه کنید! – و خیلی از بناهای شهر پیوند خورده.
تماشای نمای آجر سهسانت و قاب سفیدرنگ پنجرههای اون، واقعاً جالبه. عمارتی که مشخصه از بافت قدیم این محله باقی مونده و هنوز هم چهرهی شهر رو تلطیف کرده و بهش رنگ و بویی از معماری اصیل و ساختارمند بخشیده. عصرها که میرسه، بوی پیچ گلیسیل اینجا رو پر میکنه و اهالی محله، به قدم زدن توی پارک و محله مشغول میشن. واقعا چیه این تهران و محلههاش!
اگر خسته شدید، کمی اینجا درنگ کنید، ولی بدونید آنچنان هم از مسیر باقی نمونده.
نشونی: خیابان شریعتی، انتهای کوچه سخن
۱۸. تماشاخانهی ملک؛ ورود به محلهی باغ صبا

هرجایی از مسیر باشید، نسیم بهاری داره صورتتون رو نازش میده و خستگی این مسیر طولانی رو از تنتون بیرون میکنه. در حالی که به سمت بالا حرکت میکنیم، دیگه کم کم وارد محلهی باغ صبا میشیم. «تماشاخانهی ملک»، یک ایستگاه و یک نقطهی فرهنگی، برای ورود به این محلهی زیبا و آرومه.
در نقشههای قدیمی و خاطرات گذشتگان، منطقهی باغ صبا، جزئی از مناطق ییلاقی و استراحتگاهی برای پادشاهان قاجاری بوده، محصور بین باغها و زمینهای زراعی که جاده شمیران (خیابان شریعتی کنونی) از کنارش میگذشته.
قدمت این محله اما، به دهههای سی و چهل شمسی برمیگرده، زمینهای این قسمت در تملک «حاج حسین ملک» بود و برای همین هم، خیابون اصلی محله، «ملک»، نامگذاری شده. آقای ملک از معروفترین زمینداران زمان خودش بوده که موقوفات زیاد اون در تاریخ معروفه، مثل خاندان مستوفیالممالک که در مسیر «سر بلند کرده از ده ونک» ازشون گفتیم. حسین آقا ملک، بخشی از زمینهای باغ صبا رو به افسران و نظامیان و هنرمندان وقت اهدا میکنه و کم کم محلهی باغ صبا شکل میگیره.
بافت اجتماعی غالب محلهی باغ صبا رو در ابتدا افسران و مقامات بلندپایه و افراد ثروتمند حکومت وقت تشکیل میدادن، تنوع قومی و نژادی قابل توجهی هم در باغ صبا وجود داشته و ارامنه، کلیمیان، زرتشتیان و مسلمانان در کنار هم در این محله زندگی میکردن. از بعد از انقلاب، تعداد قابلتوجهی از خانوادههای کلیمی و زرتشتیان و همچنین افسران ارتش به آمریکا مهاجرت کردن و به مرور، چهرهی اجتماعی محله شکل دیگهای به خودش گرفت.
هنوز هم بناهای قدیمی و به جا مونده از دوره شکوفایی و رونق اقتصادی دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی در محله موجوده و در هر خیابون و کوچهای میتونید یه شاهکار معماری رو کشف کنید. خونههایی که زمانی تمیز و سرپا بودهان و خطر تخریب تهدیدشون نمیکرده. شاید بشه این تنوع معماری در بناها رو به تنوع بافت جمعیتی و حضور هنرمندان در این محله نسبت داد. بافت اجتماعی محله رو الان شهروندانی از قشر متوسط و یا قدیمیهای محله که الان سالمند شدهان تشکیل میده و حالا باغ صبا محلهای آروم و دنج در مرکز تهرانه. خانوادهی «چشمآذر»، «حسین خواجه امیری» (ایرج)، «حسن روشن»، خانوادهی حسین ملک و بعضی از افسران معروف ارتش در این محله زندگی میکردهان.
پیشنهاد میکنیم چند دقیقهای نقشه رو توی کیفتون بذارید و برای بار سوم در این مسیر، خودتون رو توی کوچهپسکوچههای پشت تئاتر ملک که با اسم گلها نامگذاری شدهان، با «پرسهزنی» گم کنید.
نشونی: خیابان شریعتى، خیابان ملک (نرسیده به بهار شیراز)، نبش خیابان وزوایى، پلاک ۱۳
۱۹. مرکز نمایشهای آئینی صبا

از خیابون ملک بیرون میآییم و باز دوباره وارد خیابون شریعتی میشیم. کمی بالاتر و در جانب غربی خیابون، با یک فضای باز و سازهای روبرو میشید که مثلش رو توی تهران نداشتیم. اینجا مرکز همایشهای آیینیه، فضای پرحاشیه و پر داستانی که از دههی هشتاد در حال ساخت بود و با اینکه ۸۰ درصد پیش رفته، از سال ۹۵ پروژه متوقف مونده. «مرکز همایشهای آئینی صبا» با اسم اولیهی «مرکز تئاتر تجربی صبا»، قرار بوده پلاتو و محل اجرای تئاتر و فرمهای ایرانی هنرهای نمایشی مثل نمایشهای رو حوضی و پردهخوانی بشه. معمار این طرح بلند پروازانه، «فرهاد احمدی»، معمار فقید بنام بوده، که کمی بالاتر، طراحی و بازسازی شهرکتاب مرکزی هم کاری از ایشون بوده.


تصور کنید در صورت راهاندازی این فضا و برو بیای گروههای نمایشی، چه پویایی و تکاپویی به محلعهی باغ صبا دمیده میشه…
نشونی: خیابان شریعتی، بالاتر از تقاطع ملک
۲۰. خانهی نمادین خیابان ترکمنستان


ایستگاه آخر در خیابون ترکمنستانه. شریعتی رو کمی بالا میآییم و از کوچهی ناژ، رهسپار خیابون ترکمنستان میشیم. درست در نبش کوچه، بنایی ماخوذ به حیا اما مغرور از زمان پهلوی اول نشسته. خونهای با پاگردی در نبش که با پنجرههای رنگی سالهاست نماد این خیابون شده.
اهالی محل میگن آقا ایرج، صاحب این خونهست، از نسل اول نمایشگاهداران ماشین در تهران که خوشمشربی و مشتی بودنش زبانزد اهل محلهی مَلکه. هرجا هست سلامت باشه که محلههای ما خیلی به آدمهای مشتی نیاز دارن
با آخرین بنای کوشکی این مسیر بدرود میگیم و از اینجا به بعد، هروقت در تهران، بنای این چنینی دیدیم، یاد این مسیر و تهران اوایل سدهی قبل میافتیم و زیر لب زمزمه میکنیم، «کوچه و خانهها، نخل و کاجها»…
نشونی: خیابان ترکمنستان، نبش کوچه ناژ