لالهزار از اولین خیابونهایی بوده که توی دورهی حکومت ناصرالدینشاه قاجاری ساخته میشه و به نمادی از زندگی متجددانه و فرنگی تبدیل میشه؛ قبل از این لالهزار یه باغ بوده که بعدها خیابونی داخلش کشیده میشه و در اصل شمال شهر و اولین فضای شهری مدرن تهران شکل میگیره. کمکم مغازههایی توی بدنهی این ساختمون ساخته شدن و با روی کار اومدن پهلویها و گسترش شهر خارج از حصارهای قبلیش، باز هم این خیابون مورد توجه بود. کف لالهزار آسفالت شد، یه تعدادی از بناهای قبلی بازسازی و تعدادی هم دوباره ساخته شدن. تا آخر دورهی پهلوی اول تعداد مغازههای این خیابون مثل ساختمونای سینما و پاساژها اضافه شدن و اینجا شلوغتر شد؛ لالهزار در برهههای مختلف نقش متفاوتی توی شهر داشته؛ از سینهی پر قصهی هرکدوم سینماها و تئاترها و مردمی که به عشق فیلم خودشون رو اینجا میکشوندن، تا مزونها و خانم و آقاهای آلامُد و تابلوهای نئونی که چشمک میزدن و پیادهرو و کوچههایی که موج جمعیت رو توی دل خودشون جا میدادن؛ پس میریم تا توی آغوش این همه قصه جا بشیم.
اما اول بریم سراغ حامی فستیوال دست در دست شهر…
در پیادهگردی نوروز ۱۴۰۳، «درسا» در مسیر توسعهی سبک زندگی آینده، همراه پیاده خواهد بود. درسا با خلق محصولاتی مثل کیف و کولهپشتی، کفشهای مناسب پیادهروی با طراحی بهروز و مدرن، هممسیر پیاده در دهمین سال پیادهگردیه!
در مسیر «تهران-هالیوود» کولهپشتی (Backpack) از داستان خرد درسا همراه پیادهگردی ما بود.
اما مسیر امروز همراه با یه بازی شهری جالبه…
مسیر سینمایی امروز ما در لالهزار کنار یه بازی شهری جالبه؛ یه بازی شهری در ارتباط با این مسیر که در اپلیکیشن تیراول قابل انجامه و شما رو با یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای سینمای ایران و البته با لالهزار آشنا میکنه. دو سرنخ مهم از معماهای بازی هم توی این ویدیوی این مسیر در اینستاگرام پیاده هست! پس ذرهبینها رو بذارید دم دست!
کافیه وارد اپلیکیشن تیراول بشین و بازی «لالهزار» رو انتخاب کنین. ده نفر اولی که که به این مسیر و بازی سر زدن، با گذاشتن استوری از مسیر و منشن Peeyade و Tiravel.app صاحب ده سکهی خرید بازیهای شهری متنوع و باحال دیگه میشن!
برای دریافت نسخههای آندروید و ios این اپلیکیشن به سایت تیراول سر بزنین!
اما بریم سراغ آخرین مسیر پیادهگردی فستیوال نوروزی دست در دست شهر!
محدودهی مسیر: لالهزار تا میدون توپخانه
مدت زمان: ۱ تا ۲ ساعت
دسترسی معلولین: به سختی.
امکان رکاب زدن در مسیر: وجود دارد.
ایستگاه اول: خانهی صادق هدایت
نشانی: ابتدای خیابان تقوی، جنب اقامتگاه سفیر کبیر دانمارک
شروع این مسیر از خونهی پدری صادق هدایت نویسنده است؛ یه خونهی آجری که دقیقا کنار خونهی سفیر دانمارک آروم گرفته و مشخصه خیلی وقته کسی داخلش رو ندیده. یه خونهی قاجاری با تزئینات کاشیکاری که قبل از اینکه هدایت قلیخان اعتضادالملک صاحبش بشه، منزل مسکونی احمد مشیرالسلطنه، وزیر دورهی محمدعلیشاه قاجار بوده. میتونیم پشت در چوبی این خونه کمی خم بشیم تا از شکافهای در دزدکی کاشیهای هفت رنگ و ایوونهای ستوندار حیاط رو ببینیم؛ این خونه تا قبل از این که صادق هدایت سال ۱۳۲۳ اینجا رو بفروشه و برای همیشه ایران رو ترک کنه، پناهگاه این نویسندهی حاذق بوده.
ایستگاه دوم: هتل لاله
نشونی: شرق خیابان لاله زار نو، بین خیابان هدایت و کوچه صفامنش.
تقاطع تقوی رو به سمت غرب میپیچیم و وارد لالهزار میشیم؛ نمای ساختمونی که هنوز تقریبا دستنخوره باقیمونده و کنارهی خیابون نشسته رو نمیشه نادیده گرفت؛ تهران این روزهای ما ظاهرا فقط یدونه هتل لاله نداره! اگه سرمون رو بالا ببریم یه ساختمان قرینه با ریزهکاریهایی مثل انحناهای ظریف و موزاییکهای درجای مدولار و حتی دستاندازهای پشتبام رو میبینیم که هتل لاله رو به یه مجسمهی زیبا تبدیل کردن، ریزهکاریهای این بنا از معماری آرتدکو پیروی میکنه؛ ساختمونی که وارطان هوانسیان، معمار نامدار طراحیش کرده، بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ ساخته شده و احتمالاً سال ۱۳۳۰ افتتاح شده.
ایستگاه سوم: کتابفروشی گلستان
نشونی: خیابان منوچهری، نبش بنبست حکیماعظم.
برای ادامه مسیر کشفمون رو از یه مسیر فرعیتر دنبال میکنیم؛ وارد کوچهی آقاجان میشیم و از کنار تعمیر چمدونیها که رد شدیم به منوچهری میرسیم؛ دقیقا از همون روبهرو تابلوی کتابفروشی گلستان مشخصه، اینجا سالهای زیادی فعال بوده، هنوز روی تابلو شماره تلفن پنج رقمی رو میبینیم و از پشت نردهها میشه بین تیکه کاغذایی که روشون شعر نوشته شده و عکسهای تنتن و آگهی اعلام اینکه «کتابخانهی شما را خریداریم» داخل فضای اینجا کندوکاو کرد. راستی اینجا طبقهی همکف یه ساختمون آجریه که اگه وارد بنبست کناری بشیم، میتونیم نردههای خاص پنجرههای همکف این خونه رو شکار کنیم.
ایستگاه چهارم: سینما کریستال
نشونی: لالهزار، بعد از کوچهی امینزاده
حالا که با کتابفروشی گلستان یه دیداری تازه کردیم میتونیم با یه تونل جادویی خودمون رو اون در کوچیک پایین پردهی سینما کریستال برسونیم که ظاهرا کتابفروشی کوچیکی توی دل سینما کریستال بوده. از بدنهی مجروح این سینما قاب خالی پوستر فیلمها و تابلوی اسم سینما باقی مونده؛ اینجا سال ۱۳۲۴ تأسیس شده و اولین سینما با قابلیت پخش صدای دالبی توی لاله زار بوده؛ یه پاتوق برای سینمابازهایی که طرفداری دیدن فیلمای هنری بودن.
ایستگاه فرعی: عینکفروشی آلبانی
نشونی: لالهزار، قبل از کوچهی پیرنیا، روبهروی زوارئیان
شاید بد نباشه وسط پرسهای که دنبال هویت قبلی این خیابونه، سری هم به عینکسازی آلبانی بزنیم، یه مغازهی کوچیک با ویترینهای پخخوردهی سفید و وینتیج وسط این همه هیاهوی زرق و برق لوسترها؛ اینجا هنوز طعمی از بهجاموندههای مد و فشن و سودای شانزلیزه شدن لالهزار رو به بدنهی خیابون اضافه میکنه.
ایستگاه پنجم: عمارتهای پیرنیا
نشونی: لالهزار، کوچهی پیرنیا
برای پرسه توی دل خیابون لالهزار نباید خودمون رو از کشف کوچهها محروم کنیم، اندازه چندتا قدم که از عینکسازی آلبانی رد بشیم، کوچهی پیرنیا هنوز هم بقایای داستان باشکوه خانوادهی پیرنیا رو با متروکهها و معدود ساختمونهای هنوز پابرجاش نگه داشته. این کوچه مجموعهای از چندتا قطعه زمین بوده که مشیرالدوله برای دوتا پسرهاش؛ حسن و حسین پیرنیا میخره. پس این پسرها هم اینجا عمارتهایی ساختن؛ عمارتهایی که بعدا یکی از اونها تبدیل به خانهی سینما شد، درست قبل اینکه این کاربری به عمارت باغ فردوس منتقل بشه. بعدا این عمارتها بین پسرها و نوادگان تقسیم شدن؛ یهکم توی این کوچه پیش میریم و یاد ایستگاه اولمون میفتیم، انگار مشیر الدوله باغها و زمینهای زیادی حوالی لالهزار، خیابون تازهساز شهر در اختیار داشته!
ایستگاه ششم: سینما متروپل (رودکی)
نشونی: لالهزار، قبل از تقاطع جمهوری
دوباره به مسیر خیابون بر میگردیم، همین حوالی یکی دیگه از بناهای چشمگیر وارطان هوانسیان قرار داره، سینما متروپل. بنای قدیمی سینمای شیک اون روزها، الان اسم رودکی روی خودش داره، ولی هنوز هم میشه ۶ طبقهی قرینه و تابلوی نئونی خاموش و لبههای سیمانی چین خوردهی بالای پردهی نمایش پوستر فیلم رو توی نمای اصلی دید. اینجا سال ۱۳۲۵ فعالیتش رو شروع میکنه؛ بالرینهایی که رقص مراسم افتتاحیه رو انجام دادن و مقاماتی که دعوت شده بودن خبر از شروع به کار یه سینمای شیک و نوساز رو میداد. متروپل با تابلوی لاتینش نقطهی جدیدی برای توجه توی دل گردشگاه نامدار پایتخت بود.
ایستگاه هفتم: کوچه برلن و فروشگاه بزرگ تهران
نشونی: بعد از تقاطع جمهوری، کوچه برلن.
تقریبا به وسطهای مسیر رسیدیم، دوباره وقت اینه که یهکم توی کوچهها پرسه بزنیم و ببینیم کنار سینماهایی که گَرد زمان روشون نشسته، لالهزار چه مکانهایی رو توی دل خودش داره. خیلی از ما کوچه برلن رو از بچگیهامون به یاد میآریم، از گشتهایی که با مادرهامون اینجا زدیم، برای خریدن لباس برای عروسی فلان عضو فامیل، یا بدوبدو و کموکسریهای دم عید. اینجا بهخاطر حضور سفارت آلمان و بیربط نبودن به اسم پایتخت که همون برلینه، «برلن» نام گرفته. دقیقا توی ورودی این کوچه دو تا تابلوی بزرگ فروشگاه بزرگ تهران با فونت خاصشون نقشی از چهرهی قبلی کوچه برلن رو حفظ کردن. لباسفروشیهای زنونه و مجلسی، رستورانهایی که تکوتوک این بین جا گرفتن و دستفروشهایی که میشه توی بساطشون گم شد؛ کوچهی نامآشنای شهر دیوار به دیوار سفارت آلمان با چهرهای بیشتر تجاری وسط بافت تقریبا هنری اون روزهای دور و برش.
ایستگاه هشتم: سهگانهی سینما ایران، البرز و رکس
نشونی: لالهزار، قبل از کوچه اتحادیه
اینجا یه ایستگاهه و سه تا سینما! اول از همه سرمون رو که بچرخونیم سینما ایران رو میبینیم که سابقهدارتر از خیلی سینماهای اینجاست، سینمایی که سال ۱۳۱۶ ساخته میشه. دوتا صفحهی مشبک که مثلث شکل به هم میرسن، هنوز بالای تابلوی سینما ست کلیت بنا هم از دور دیدنیه. لژ مخصوص خانوادگی سینما ایران کیفیت ویژهای به اینجا میداده، نقطهای مناسب برای گردشهای خانوادگی آخر هفته. اما درست اون دست خیابون داخل یه فضای کوچهمانند هنوز بقایای تابلوی سینما البرز با خط و خطوط نئونی دور و برش بهمون میگه اینجا نقطهي استراتژیک خیابون بوده! منتهی حالوهوای سینما البرز انگار متفاوت بوده، سینمای داخل یه دالون، جایی که چند درجه از باقی سینماها نازلتر بوده و بهعلت اینکه محمد خادم از صاحبین اولیهش بوده محل رفتوآمد خیلی از کشتیگیرا بوده، ظاهرا هم فقط فیلمای خارجی پخش میکرده. توی همین محدوده سینما رکس (لاله) سهگانهی مکانی این سینماها رو تکمیل میکنه، درست چسبیده به ورودی سینما البرز با تابلوی بزرگی که هنوز ازش باقی مونده. اینجا پاییز ۱۳۲۴ کار خودش رو شروع کرد، بهخاطر امکاناتی که داشت از سینماهای ممتاز پایتخت بود و خیلی از اعیان و درباریها برای تماشای فیلم وقتشون رو اینجا میگذروندن. اما برای لالهزار داستان همیشه تماشای فیلمها نبوده، خیلی از بناهای اینجا فضایی برای ثبت و ضبط پلانهای فیلم و سریالهایی هستن که بهخاطر داریم، پس پیش به سوی ایستگاه بعدی!
ایستگاه نهم: خانهی اتحادیه (امینالسلطان)
نشونی: لالهزار، کوچهی اتحادیه
اسم کوچه، «اتحادیه» است و وقتی به آخرش برسیم یه عمارت با دروازههای آجری رو میبینیم؛ اینجا داستانهای زیادی داره. عمارت امینالسلطان که متعلق به امین السلطان، صدراعظم دوره ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه قاجار بوده و بعد کشته شدنش، توسط «حاج رحیم اتحادیه» خریداری میشه. این خونه سبکی از معماری التقاطی قرن ۱۹ رو داره، نمونهای از خونههای درباری و اعیونی که شبیهش رو دیدیم، خونههایی با فضاهای بسته و نیمهباز و باز، با مصالحی از آجر و سنگ و نمادهایی از سرستونهای اروپایی. این صدراعظم نامدار دربار قاجاری شاید فکرش رو هم نمیکرد که خونهش چند سال بعد لوکیشن فیلمبرداری بشه و کمکم آدما هم دیگه اینجا رو به همون خونهای بشناسن که سریال دایی جان ناپلئون توش ضبط شده.
ایستگاه دهم: کوچهی باربد (ملی)
نشونی: لالهزار، کوچهی باربد
این ایستگاه دستمون رو میگیره و به گردش توی یکی از نامدارترین کوچههای این خیابون میبره، کوچه باربُد. این روزا مغازههای الکتریکی این کوچه رو اشغال کردن؛ همینطور که سر کوچه ملی دنبال اون مردی میگردیم که سی سال پیش ساعتش یخ زده و ملودی آهنگ رضا یزدانی رو توی سرمون پلی میکنیم، توجهمون به یه سطح وسیع سیاه و یه قاب فلزی خالی اون بالا جلب میشه؛ جای خالی تابلوی سینما نادر یا همون رویال. سینما «نادر» از جمله سینماهایی بود که بیشتر فیلمهای اکشن نمایش میداد. مردم برای دیدن فیلمهای وسترن دم در این سینما صف می کشیدن. اون زمان توی هر خونهای یه تلویزیون نبود، به همین دلیل مردم ترجیح می دادن برای گذران وقت به سینما برن. سینما «نادر» از ساعت ۸ صبح باز بود و برای مردم فیلم نمایش میداد. باربد یه کوچهی معمولی نیست؛ اینجا هنوز یه ساختمون دوقلو میبینیم با بالکنی که دورتا دور بنا چرخیده و بازماندهای از سینماها و کابارههای سالهای دور، از ۲۰ تا سینما و سالن لالهزار ۶ تاشون توی این کوچه بودن. چندتا از سینماهای اینجا بعضی روزها دو تا فیلم با یه بلیت نمایش میدادن و جمعهها غلغله بودن، از سربازها و روستاییهایی که لابهلای دستفروش و تصنیففروشها و ساندویچی و کلهپزیها میچرخیدن.
ایستگاه یازدهم: تئاتر نصر
نشونی: لالهزار، قبل از کوچهی شاهچراغی
دوباره به خیابون اصلی بر میگردیم و سمت چپمون با یه سردر متفاوت مواجه میشیم، زنی چنگنواز با نقش برجستهي سنگی. اینجا تماشاخانهی نصر، تئاتر نصر یا همون تئاتر تهرانه؛ یکی از اولین سالنهای تئاتر ایران، مربوط به اواخر دورهی قاجاریه. ماجراهای ورود تئاتر و نمایش به ایران و تهران و بعد تبدیل شدن اینجا به تماشاخانهی تهران توی سال ۱۳۲۵ بخشی از روایت پر فراز و نشیب لالهزاره. چیزی نزدیک به سه دهه از متروک بودن و آتیشسوزیهای اینجا گذشته و هنوز سودای اینکه درهای اینجا به روی ما باز بشه و بتونیم از معماری و داستانهای نهفته و آینهکاریهاش لذت ببریم توی سر خیلی از ماها هست. حالا که دیگه به میدون توپخونه نزدیک شدیم، چشمهامون رو با خیالپردازی روی هم میذاریم و به سمت ایستگاه آخر راه میافتیم.
ایستگاه دوازدهم: سینما سارا (ونوس)
نشونی: تقاطع خیابان لالهزار و اکباتان
آخرین سینمایی که به چشممون میخوره، سینما «سارا» است؛ یکی از قدیمی ترین سینماهای لاله زار که از رنگ و بوی سینما بودن فقط یه تابلوی نصفهنیمه براش مونده. توی مسیری که تا اینجا اومدیم حتما متوجه این نکته شدیم که توی لالهزار اگه به سردرها دقت نمی کردیم، نمیتونستیم انبارها رو از ساختمونهای متروکه تشخیص بدیم، درست مثل سینما سارا، سینمایی که توی محل سابق «تئأتر تابستونی گیتی» افتتاح شد. تئاتر گیتی باعدم استقبال مخاطبین و افول جریان نمایش در لالهزار، از رونق چندانی برخوردار نبود و توی سال ۱۳۳۴ هم به سینما ونوس تغییر کاربری داد؛ مکانی که این روزا مثل خیلی دیگه از بناهای اینجا غبار زمان روش نشسته و بهحال خودش رها شده…
این مسیر هم با تموم قصهها و غصههاش تموم شد، شاید بشه با کشف این نقاط فراموششدهی شهر به خودمون یادآوری کنیم که شهرها مثل آلبوم عکس، یا صندوقچهی مادربزرگ نیستن که عصربهعصر بشینیم پای خاطراتشون و صفا کنیم؛ شهر موجود زندهایه که راه خودش رو میره و در اصل این خیابونها و راستههاش هستن که بهصورت واقعی تبدیل به محل زندگی و تعامل ما با شهر میشن. این وسط ممکنه این مسیر گاهی با انتظارات ما جور در نیاد، لالهزار این روزا هویت قبلی خودش رو بهصورت مویرگی حفظ کرده. راستش رو بخواید الکتریکی و لوسترفروشیها به دستور ما نیومدن که به خواست ما برن، پس خیلی هم کاری از دستمون بر نمیاد جز اینکه همینی که هست رو دوست بداریم، توش بچرخیم، نشونههاش رو جمع کنیم و نذاریم لابهلای چرخهای تغییرات خورد بشه.
راستی! میتونید هر عکسی که از این مسیر گرفتید رو با هشتگ #نوروزباپیاده و منشن @peeyade در صفحه اینستاگرامتون بازنشر کنید.
طراح مسیر: هیلدا حسنی
عکس: امیر طباطبایی و آرشیو پیاده
ویدیوگرافر: صمد علیزاده