/

در سایه‌ی سینماها: پیاده‌گردی در حوالی خیابان طالقانی

پیاده‌گردی در حوالی خیابان طالقانی

درسته که این روزا الان خیابون طالقانی و خیابون‌های متقاطعش، مثل وصال و قرنی و ولیعصر توی ذهن ما مرکزی‌ترین جای شهر هستن، اما قبل از اینکه تهران گسترش بی‌سابقه‌ي خودش رو تجربه کنه این محدوده شمالی‌ترین خیابون تهران و یه‌جورایی بالاشهر محسوب می‌شده، خیابونی که کم‌کم میزبان ساختمونای بلندمرتبه و مهم شد و فضایی که همزمان با لایه‌های اداری و تجاریش، بستری برای پرسه‌ها و تفریح مردم بوده…

خیابون تخت‌جمشید در اصل نقطه‌ی استراتژیکی توی شهر بوده که با حضور سفارت‌های متعدد، آژانس‌های هواپیمایی‌گردشگری، فروشگاه‌های صنایع‌دستی و سینما‌ها و هتل‌ها و اداره‌های مهمی که توی بدنه‌‌ی خودش و خیابونای اطرافش جا داشتن،‌ یکی از مهم‌ترین مراکز دولتی، ‌اداری و ‌تجاری تهران دهه‌های ۴۰ و ۵۰ محسوب می‌شده. با این وجود از دل تموم این ساختمونای خشک و رسمی که تصویر امروز ما از این خیابون رو می‌سازن و انگار وام‌دار لقب «وال‌استریت» سال‌ها قبل خودشون هستن، میشه خبر از اتفاقات دیگه‌ای هم گرفت..

  • ایستگاه اول: سینما صحرا 

نشونی: سه‌راه طالقانی، نبش خیابان شریعتی. 

نقطه‌ی شروع گشت ما، سه‌راه تخت جمشید سابق و طالقانی فعلیه؛ تقاطع خیابون شریعتی (‌جاده‌قدیم یا کوروش سابق) با خیابون طالقانی (تخت جمشید سابق). توی ایستگاه اول  یه‌کم حوالی این سه‌راه چشم‌ می‌چرخونیم تا ساختمون ناسیونال-پاناسونیک رو ببینیم که هنوز پابرجا باقی‌مونده، و کمی اون‌ور‌تر نمای سیمانی و منحنی سینما صحرا یا همون ریولی سابق ما رو به کنجکاوی بیشتر دعوت کنه. معمار اینجا یوسف شریعت‌زاده است، سال ۱۳۴۰ احداث و ۱۳۵۷ هم به بهره‌برداری رسیده؛ فرم این سینما نسبت به نمای تخت و صاف باقی هم‌نسل‌های خودش، ترکیبیه از مستطیل‌ها و منحنی‌ها. انگار سینما ریولی با هندسه‌ی جدیدش، یه بدنه‌ی شهری برای خیابون بوده. البته که نشونه‌ها کم نیستن و سینما صحرا تنها سینمایی نیست که توی این مسیر بهش برمی‌خوریم…

  • ایستگاه دوم: کافه امجدیه 

نشونی: خیابان بهار، خیابان ورزنده 

کشف بیشتر و درنتیجه کیف بیشتری که می‌تونه از چرخیدن حوالی طالقانی نصیبمون بشه رو می‌تونیم با سر زدن به کوچه‌خیابونای اطراف کامل کنیم. پس دل می‌سپاریم به خیابون بهار که برامون داستان ورزشگاه امجدیه رو داره، مکانی که توی شهر حوالی سال‌های دهه‌ی ۴۰ مرکز اجتماع مردم بوده. این ورزشگاه هرازگاهی به مناسبت‌های مختلف از مسابقات ورزشی گرفته تا جشن‌ها و مراسم‌های سلطنتی، موجی از جمعیت رو توی خودش جا می‌داده و همه‌ي ابعاد و انگار استاندارد‌های خودش رو برای مراسم‌های مختلف دوباره از اول تعریف می‌کرده. توی همین‌روزهای شلوغ ورزشگاه امجدیه، آدما از جاهای مختلف شهر، خودشون رو به اینجا می‌رسوندن، اگه هم بلیت نداشتن، تلاش می‌کردن هرجوری شده، حتی شده از خونه‌ها و پشت‌‌بوم‌های اطراف موقعیتی برای رصد کردن مراسم پیدا کنن. انگار آدم‌های اون محله عادت کرده بودن که هرچندوقت یکبار قراره انبوه جمعیت اینجا رو قرق کنن و صدای فریاد و هیاهوی اونا محله رو پر کنه. وقتی وارد خیابون ورزنده می‌شیم بوی تخمه‌های تفت‌داده شده‌ی خشکبار مسعود و دیدن گربه‌ای که جلوی در ساندویچی محمود لم داده بهمون خوش‌آمد میگه، دستمون رو می‌گیره و به کافه امجدیه می‌بره. اینجا می‌تونیم پشت شیشه‌ها و نرده‌های هشت‌ضلعیش بشینیم و یه چای دارچین ‌لیوانی رو آروم‌آروم مزه‌مزه کنیم، تابلوهای روی دیوار، چیدمان‌های طلایی‌چوبی ‌رنگ و حال‌و‌هوای این کافه حتما می‌تونه مثل پناهگاهی توی هیاهوی اطرافش باشه و ما رو به خاطراتی وصل کنه که این خیابون توی دل خودش داره؛ اینجا کنج امنیه که داستان‌های ورزشگاه امجدیه‌ی سابق و شیرودی الان رو یادمون میاره. جایی درست حوالی خیابون تخت جمشید، که قرار بود راسته‌ای برای فعالیت‌های فرهنگی و بروز‌های جدیدی از شهرنشینی باشه.  

  • ایستگاه سوم: گالری هنر جدید یا خونه‌ی ژازه تباتبایی

نشونی: کوچه‌ي تباتبایی

دوباره به مسیر اصلی‌مون بر می‌گردیم؛ طالقانی رو به سمت شمال پیش می‌ریم؛‌ توی مسیر می‌تونیم تابلوی بزرگ تبلیغ تلویزیون رنگی بلموند رو هم شکار کنیم؛ همون بنر زرد رنگ که چهارتا کوتوله‌ی کلاه‌رنگی دارن یه نردبون رو از صفحه‌ی یه تلویزیون رد می‌کنن. کمی جلوتر وارد کوچه‌ی تباتبایی می‌شیم؛‌ این کوچه محل خونه‌ی یکی از هنرمندای مطرح زمونه‌ی خودش بوده؛ ژازه تباتبایی، نقاش، مجسمه‌ساز و گالری‌دار. حتما اگه گذرتون به خانه هنرمندان افتاده باشه اون اسب فلزی رو دیدید که که با گردن بالا کشیده‌ی باوقارش جلوی پله‌ها ایستاده؛ این اسب یکی از ساخته‌های همین هنرمنده. بهونه‌ای که ما رو به اینجا کشونده خونه‌ي آجری زیباییه که متعلق به این هنرمند بوده و هنوز پابرجا باقی مونده؛ این خونه که توی سال‌های دهه‌ی ۴۰ گالری «هنر جدید» بوده داستان‌های زیادی پشت خودش داره و فعالیت‌های مختلفی رو پوشش می‌داده؛ از نمایش آثار هنرمندای معاصر و تازه‌کار ایرانی و آثار هنرمندای خارجی، تا برگزاری شب شعر و دورهمی‌ها، کلاس‌های نقاشی و هنرهای تجسمی، حتی یک واحد انتشارات هم برای چاپ کتاب و کاتالوگ نقاشی‌ها داشته. خبر نداریم این روزا داخل این ساختمون چه خبره، اما گالری هنر جدید یه روزایی توی دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و حتی ۵۰ به واسطه‌ي ارتباطات ژازه با هنرمندان نقاشی و تئاتر و سینما از پرترددترین مجموعه‌های فرهنگی بوده…

ایستگاه چهارم: هتل اطلس

نشونی: تقاطع خیابان طالقانی و قرنی 

درسته، داستان‌های این خیابون و آدم‌هاش، فرصت زیادی رو برای باز کردن قفل داستان‌های کمتر شنیده شده و کشف حقیقت مکان‌هاش بهمون میده. بعد از اینکه با خیال‌پردازی گالری هنر جدیدِ قدیم رو دیدیم می‌تونیم به‌سمت ایستگاه بعدی‌مون راه بیفتیم تا هتلی رو ببینیم که راز کشته شدن یکی از اسطوره‌های اون زمان؛‌ جهان‌پهلون تختی رو توی دل خودش پنهان کرده. هتل اطلس یا آتلانتیک سابق جای عجیبیه! ظاهرا آخرین لحظات زندگی یه قهرمان ورزشی توی همین هتل گذشته، از دنیا رفتن تختی با حاشیه‌هایی گره خورده و هنوز نمیشه با قطعیت گفت این اتفاق یه داستان جنایی بوده یا خودکشی؟ اما از بعد اون دیگه اسم هتل اتلانتیک با اسم تختی گره خورده. نمایی که ما این روزا از ساختمون هتل اطلس و از سمت خیابون طالقانی می‌بینیم، جبهه‌ی قدیمی یا جنوبی این هتله. تا دهه‌ی ۵۰ اکثر هتل‌هایی که نوع جدیدی از اسکان رو به شهر اضافه کرده بودن توی بافت تجاری و غیرمتراکم شهر ساخته می‌شدن و بدنه‌های خیابون تخت‌جمشید هم پایگاه اصلی ظهورشون بود. درست مثل هتل اتلانتیک که با اتاق ۲۳ و داستان‌های پر کش و قوسش به اون بخش از حافظه‌ی از دست‌رفته‌ی خیابون و ساختمون‌های اداریش پیوسته. 

ایستگاه پنجم: مجتمع صنایع دستی تخت جمشید

نشونی: تقاطع پل حافظ و خیابان طالقانی

ماجراجویی ما با ادامه دادن مسیر به سمت شمال ادامه پیدا می‌کنه، به پل حافظ می‌رسیم. اینجا بین هیاهوی عبور ماشین‌ها اگه یه نیم‌نگاهی به سمت راست خودمون بندازیم، داخل یه فرورفتگی روی بدنه‌ی کنار خیابون، یکی دیگه از طرح‌های میرزا حمید منتظرمونه! می‌تونیم یه‌کم مکث کنیم و با دیدن یه فیگور زن شمع به دست که داره یه فیل رو راهنمایی می‌کنه کمی خستگی مسیری که اومدیم رو از پاهامون بیرون کنیم. درست اون دست چهارراه نمای پخ‌خورده‌ی یه ساختمون چندطبقه از پشت موتورها و تاکسی‌هایی که با سرعت رد میشن طرح طلایی از یه بته‌جقه و یه تابلو دیده می‌شه که نصف حروفش ریخته. بهتره از تقاطع رد بشیم و ببینیم برای کند‌و‌کاو بیشتر چی پیدا می‌کنیم؛ نرده‌هایی که سرتاسر ورودی ساختمون رو بسته، بهمون میگه این فضا متروکه است اما با سرک کشیدن میبینیم روی شیشه‌ی در ورودی؛ ‌با رنگ طلایی نوشته شده «مجتمع صنایع دستی تخت جمشید».

اون داخل میشه آینه‌کاری‌ها و ستون‌های بلند رو دید، یا نرده‌های چوبی و پله‌هایی که به طبقه‌ی بالا میرن و یه صندلی که تک افتاده. فروشگاه صنایع دستی رها شده‌ای که با نزدیکی به هتل‌های راسته‌ي خیابون تخت‌جمشید، احتمالاً یه زمانی برای خودش برو بیایی داشته. با این مکث زیر پل حافظ تقریبا به نیمه‌ی مسیر رسیدیم؛‌ لایه‌های دیگه‌ی خیابون طالقانی هنوز داستان‌هایی برای ما دارن. 

ایستگاه ششم: کتاب‌فروشی آقای بیژنی

نشونی: خیابان طالقانی، بعد از پل حافظ

برای خیلی از ما ساختمون بلندمرتبه‌ی وزارت نفت، (همون شرکت ملی نفت ایران سابق) نمادی از خیابون طالقانیه. یکی از ساخته‌های عبدالعزیز فرمانفرمائیان، معمار و طراح ساختمون‌های مدرن اون روزهای پایتخت؛ مثل فرودگاه مهرآباد و ورزشگاه آزادی. ساخت این بنا اواسط دهه‌ی ۳۰ و جای محل سابق باشگاه شرکت ملی نفت ایران، شروع و سال ۱۳۴۳ تموم شد. اما داستان اینجاست که یه روایت کمتر دیده یا شنیده شده درست روبه‌روی یه ساختمون روبه‌روی وزارت نفت جریان داره؛ یه ساختمون با آجرای بهمنی و قاب‌پنجره‌های سفید. اینجا درش بازه و با دو تا ستون کتاب‌ که از کف تا سقف کنار پله‌های ورودی چیده شدن، بهمون می‌گه می‌تونیم بریم داخل.

به‌محض ورود بوی سوختن بخاری نفتی به مشاممون می‌خوره؛ ‌انگار که وارد سرزمین عجایب شده باشیم کل اتاق‌های یه خونه رو می‌بینیم که در و دیوارش پر از پوستر‌های قدیمیه و همه‌جاش انباشته از کتاب‌های دست دوم. می‌تونیم گشتی بزنیم و پای صحبت‌های صاحب اینجا، آقای بیژنی بشینیم یا حتی بخوایم بهمون کتاب معرفی کنه. به‌قول خودش از بچگی توی این محله بوده، حتی خیلی قبل‌تر از اینکه این ساختمون نفت رو بسازن. اینجا همون ناکجاآبادیه که شاید انتظارش رو نداشتیم و دنبالش می‌گشتیم. 

ایستگاه هفتم: ساختمون لوله‌بخاری یا پنیر سوئیسی

نشونی: خیابان طالقانی، قبل از میدان فلسطین 

توی این ایستگاه یه بدنه‌ی عجیب منتظرمونه؛ چندردیف از استوانه‌هایی توخالی که روی آجرهای سفید نشسته‌ن؛ این ساختمون رو به‌خاطر فرم نماش به لوله‌‌بخاری و شاید به‌خاطر تعداد زیاد این روزنه‌های یه ‌شکل به پنیر سوئیسی می‌شناختن. این روزا چیزی که ازش مونده همین جداره‌ی روبه‌خیابونه که همین امروز و فردا شاید دیگه نباشه، احتمالاً ما هم خوش‌شانسیم که می‌تونیم جلوش وایسیم و حدس بزنیم بنای پشتش که تخریب شده چه شکلی بوده و چه طرح و نقشه‌ای داشته. 

ایستگاه هشتم: سینما عصر جدید

نشونی: خیابان طالقانی، قبل از میدان فلسطین. 

بعد از راه رفتن توی یه مسیر طولانی دیگه به ایستگاه آخر رسیدیم و به رسم شروع مسیر، پایان‌بندی پرسه‌مون رو به یاد یه سینمای دیگه اختصاص می‌دیم. توی این ایستگاه سینما عصر جدید خودش رو بهمون نشون میده، سینمایی که با اسم اولیه‌ی خیابون، یعنی تخت جمشید و از سال ۱۳۲۱ شمسی کار خودش رو شروع کرد. از سال ۱۳۵۸ به بعد هم به عصر جدید تغییر نام داد و تا سال‌های سال، از مدرن‌ترین سالن‌های نمایش فیلم تهران و پاتوق فرهنگ و سینما‌دوست‌ها بود.

این سینما تقریبا دو ساله که خاموش شده، اینجا هنوز تابلوی کنار باجه‌ی بلیت‌ُ‌فروشی و نرده‌های زرد و قرمز رو می‌تونیم ببینیم، کنتاکی TFC هم با نیمکت‌های قرمز و زردش، چسبیده به سینما عصر جدید. این سینما و فست‌فودی کنار هم حتمالاً یه مجموعه‌ي کامل برای دور‌همی‌های فیلم دیدن آخر هفته حوالی مرکز شهر بودن. عصرجدید این روزها خاموشه و معلوم نیست سرنوشتش چی بشه…

بعد از این ۸ تا ایستگاه می‌تونیم مطمئن باشیم که گشت‌و‌گذار حوالی خیابون تخت‌جمشید، داستان‌ها و خونه‌ها و کوچه‌های نادیده و فراموش‌شده‌ی بیشتری داره که منتظر حضور ما هستن؛ البته که این خیابون تا حدودی چهره‌ی گذشته‌ی خودش رو حفظ کرده اما بخش‌های زیادی از کوچه‌ها و قصه‌هاش رو هم به‌دست فراموشی سپرده…

طراحی و نگارش مسیر: هیلدا حسنی

عکس‌ و ویدیو مسیر: صمد علیزاده

شبکه‌ پیاده

پیاده، یک رسانه‌ی شهری و برای تهرانه؛ به این معنی که از اتفاق‌های شهر، فضاها و مغازه‌ها، تاریخچه و اخبار پایتخت صحبت می‌کنه و در تلاشه پیوند بین شهر با شهروندان رو قوی‌تر کنه.

نظرتون چی بود؟

Your email address will not be published.

تازه ترین گزارش ها

بهار در شیب‌های سهروردی

بزنیم به دل سهروردی که کوچه‌‌خیابون‌های پر شیب و خونه‌های دو‌سه‌طبقه‌ی ویلایی و اغذیه‌فروشی‌های نوستالژیکش ما