لفظ «راسته» از کجا اومد؟
شهر ایرانی از سدهها قبل، متشکل از چند عنصر اصلی بوده؛ از میدان، آرامستان، آبانبار، کاروانسرا، گرمابه و امثالهم که بگذریم، به بازار میرسیم؛ قلب تپندهی شهرها، محل کار و کسب روز و بستری برای اتفاقات و رویدادهای اجتماعی و فرهنگی.
بازار، کالبدیه که علاوه بر فراهم کردن زمینهی دادوستد، فضاهای دیگهای مثل مدرسه و مسجد رو هم در خودش جا میده. به علت برقرار کردن زمینهی کنار هم قرارگیری جمعیت، مهیا کردن فرصت تعامل و گفتوگو و البته دارا بودن از قدرت اقتصادی، بازارها، زمینهای برای رقم خوردن رخدادهای روز بودهان و در حیات اجتماعی ایران، نقش پررنگی رو ایفا کردهان. بنابراین، بازارها به جزیرهای اقتصادی در شهر محدود نمیشن و همیشه پذیرای جنبههای گوناگونی از زندگی انسان بودهان.
بازارها عرصه و پهنهای متشکل از فضاها و ارکان دیگه هستن. مثلا حتما تا حالا لغات تیمچه و سرا و حجره به عنوان اجزائی از بازار به گوشتون خورده و شاید حتی یه تصوری از تفاوتشون با همدیگه هم داشته باشید. «راسته» یا «رَسته» هم بخشی از بازاره که در لغتنامههای جورواجور، به واحد الطرفین بازار که در آن دکاکین میباشد یا به عبارت واضحتر، صف دکانهای بازار معنی شده.
مقصود از راسته، گذر، راهرو و یا بخشی از بازاره که فعالان یک صنف بخصوص در اون فعالیت میکنن. هر راسته به فروش یک کالای مشخص و یا کالاهای مکمل اون شناخته میشه.
راستهها چه برتریای نسبت به پاساژها و تکمغازهها دارن و ویژگیهاشون چیه؟
مردم از گذشته تا همین الان، برای مقایسهی قیمتها و دیدن تمام انتخابهای موجود، به راستهی اون کالا در بازار شهر مراجعه میکنن. اگر لازم داشته باشید شیئی رو تعمیر کنید، در زمینهی یک کالای خاص پرسشی داشته باشید و نیازمند یک اوستا و بلدِ کار باشید که راهنماییتون کنه، سر زدن به راستهی مخصوص اون کالا احتمالا بالای لیست کارهاتون قرار میگیره. امکان مشاوره و کمک گرفتن، از نقاط قوت راستهها نسبت به تکمغازههای پراکندهی توی پاساژهاست که خیلی وقتها، آدمهای بیحوصلهای پشت پیشخوانش نشستهان که حسی به کارشون ندارن.
احتمالش هست دیده باشید مادربزرگتون برای کار و خریدی، فقط به یک مغازهی قدیمی اعتماد داشته باشه؛ مثلا برای اینکه دستهی کتریاش رو تعمیر کنه، بره سمت مخبرالدوله و بهارستان و مشتری ثابت یه جا باشه. این یه ویژگی خوبِ قدیمیهاست که به این راحتی، داراییشون رو دور نمیاندازن و برای تعمیر و نگهداری وسایلشون، تلاش میکنن.
در همینباره، میشه چند ویژگی دیگهی راستههای قدیمی رو برشمرد؛ مثلا راهنمایی کردن برای تعمیر جنس، جلب اطمینان و داشتن مشتری ثابت؛ اون هم مشتری ثابتی که از اینور شهر میکوبه میره اونور شهر!
آخرش هم باید تاکید کنیم که با رفتن به راستهی مخصوص یک قلم کالا، چندین امکان انتخاب براتون فراهم میشه؛ مثلا اگه یه جا بسته باشه، اون یکی بازه. اگه یه فروشگاه جنسش کامل نباشه، احتمالا اون یکی چیزی که میخواید رو داره. خلاصه که با یک بار جابجایی، چندین فرصت برای تهیه و تعمیر وسیلهتون فراهم میشه و سفر درونشهریتون که هزینهی مالی و زمانی و… داشته، با احتمال بالا، به نتیجهی مطلوب میرسه!
از دید عرضهکنندهها هم، گفتنیه که وقتی خبر و تغییری در یک صنف پیش بیاد، اولین کسانی که باخبر میشن، همون حجرهدارها و فروشندگانی هستن که هر روز در راسته در کنار همدیگه کار میکنن.
گزارشهای راسته در پیاده به چی میپردازن؟
وقتی نام راسته به میون میآد، احتمالا اولین جایی که به ذهنتون میرسه، بازار بزرگ تهرانه. البته به تجربه، گوشی دست آدم میآد که بازار، تنها کانون جمع شدن فعالان یک زمینه نیست و در سراسر تهران، محلهها و خیابونهایی هستن که بورس یک کالا شدهان. فضاهای گوناگون شهری، در زمینهی کالبدی و تاریخی و اجتماعی-فرهنگی شهرها شکل میگیرن و برای همینه که پشت شکلگیری هر یک از این کانونها یا به قول خودمون، راستههای پخش شده در سرتاسر شهر، داستانی نهفته.
گزارشهای «راسته» به دنبال پیدا کردنِ همین زمینه و بسترِ برپا شدنِ مراکز مخصوص خرید یک کالا در شهره و در تلاشه راستههایی که ممکنه به کار زندگی روزمرهی یک شهروند بیاد رو شناسایی کنه، جویای قصهی شکلگیریشون بشه و از امکانات و ویژگیهاشون بگه. در شناسایی این راستهها، تلاش میکنیم دست روی راستههای کمتر شناخته شده، محلی و جمعوجور هم بذاریم.
چی باعث میشه بخوایم گزارشهای راسته رو امتحان کنیم؟
درسته که شهرنشینی مدرن، خیلی کاری با راستههای محلی نداره و و مارکتپلیسهای آنلاین و هایپرمارکتها خیلی از نیازهامون رو پوشش میدن، اما سر زدن به این راستههای قدیمی علاوه بر کمک به حفظ و بقای اونها، تجربهای دوستداشتنی و واقعی از خرید کردن در بطن شهر برامون میسازه. البته که یک سری اقلام خاص و کمیاب، فقط در پستوها و انبارهای قاراشمیش (!) مغازههای راستهها پیدا میشه.
مراجعه به راستهها، ما رو به محلههای قدیمی که ممکنه در مسیر جریان عادی زندگیمون نباشه، میبره و چهرهی دیگهای از تهران رو بهمون نشون میده. چه بسا رفتن به خیابون مولوی یا شاپور برای از نزدیک دیدن یک راسته، ما رو به کنجکاوی کردن و پرسه زدن در کوچههای اون محلهها سوق بده و با رو کردن چند برگ از شگفتیهای تهران، عشق و تعلق به شهر محل زندگیمون رو چند قطره بیشتر کنه.
برای آشنا شدن با راستههای شهری، از کجا شروع کنیم؟
در اینجا، راستههای شهری که پیاده بهشون پرداخته و بعضا کمتر شناخته شده هستن رو براتون یادداشت کردیم که هر موقع دلتون هوای خرید و تفریح به سبک دوران پیش از مراکز خرید رو کرد، یک نقطهی شروع خوب داشته باشید:
راستهی غذافروشیهای عربی دولتآباد
چقدر شهرک دولتآباد تهران رو میشناسید؟ شهرکی که بافت نسبتا یکپارچهی مردمانش، و در این مورد خاص، غذافروشیهای بینظیرش، اون رو از بقیهی محلهها جدا میکنه.
اگر دنبال بورس فلافل و شاورما و باقلوا هستید، این راسته برای شماست.
راستهی پیتزافروشیهای عباسآباد
احساس میکنید حوالی خیابون مطهری و بهشتی و یکم اون طرفتر، کریمخان، چقدر پیتزافروشی قدیمی هست؟ پیشخوان، بیگ بوی، کاپری، پاشا و…
آمادهی یک گشت پیتزای درست و حسابی باشید که قراره به همهی این پیتزافروشیهای نوستالژیک سر بزنیم!
راستهی معجونفروشیهای شاهپور
بین سردرها و زورخونهی قدیمی خیابون شاهپور و فروزش قدم میزدیم که دیدیم چقدر اینجا بستنیفروشی و آبمیوهای هست! از اون جایی که خیلی وقت بود ترکیب دلچسب و سوختِ موشکیِ معجون به بدن نزده بودیم، رفتیم تو کارش و سر از کار این راستهی شیرین و گلوسوز، در اوردیم.
راستهی تاناکورافروشیهای خیابون آذربایجان
بعضیها میگن «جنس هم جنسهای قدیم!» و البته منظورشون کفش و لباسه!
یه دور میون مغازههای تاناکورا و استوک رودکی زدیم و دیدیم بله؛ کفش و لباس دست دوم هم بهصرفهتره، و هم خیلی وقتها، بادوامتر.
راستهی سازفروشیهای خیابون لارستان
جالبه که چطور در شهری که خاطراتش بیشتر در ذهن مردمانش زنده هستن تا فضاها و مکانهاش، خیابونی مثل لارستان، همچنان اصالت خودش رو حفظ کرده؛ خیابونی با استودیوهای ضبط قدیمی، سازفروشیها متعدد و خونههایی از عصر طلایی معماری معاصر.